گنجور

 
اهلی شیرازی

ای خلق جهانی همه مست طرب از تو

هیچ از غم ما یاد نداری عجب از تو

تنها نشد آشوب عجم قد چو نخلت

کاین فتنه بلندست بملک عرب از تو

جامیکه نهم بی تو بلب پر شود از اشک

این کاسه خون چند خورم لب بلب از تو

جز خار نصیبی نبود طالع ما را

ای نخل کرم، تا که بچیند؟ رطب از تو

تا هست ترا آرزوی سوختن من

در آتش این آرزویم روز و شب از تو

عیسی نفسا، مرحمتی کن که بحسرت

مردیم و نداریم زبان طلب از تو

در بزم وصال تو رقیبان همه محرم

اهلی شده محروم به شرم و ادب از تو