نیست گشاده چشم من جز به خیال روی تو
بسته کس نشد دلم جز به شکنج موی تو
هر سحری چو بیدلان آیم و بر تو بنگرم
از پی آنکه شد مرا فال خجسته روی تو
پیش من آ که ساعتی با تو مگر دمی زنم
زانکه به لب رسیده شد جانم از آرزوی تو
دیده من ز نیکوان روی تو اختیار کرد
از پی چشم زخم تو کم نگرم به سوی تو
مرد چو خسرو از غمت بوی وفا بدو رسان
تا به وسیله صبا زنده شود به بوی تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر به عشق و زیبایی معشوق میپردازد. میگوید که چشمانش تنها به خاطر خیال روی آن یار گشوده شده و دلش جز با پیچش موی او آرام نمیگیرد. هر صبح مانند دیگر عاشقان به یاد او مینگرد و همیشه آرزوی او را در دل دارد. او میخواهد لحظهای در کنار معشوق باشد، زیرا جانش از انتظار او به لب رسیده است. همچنین، شاعر اشاره میکند که تنها به خاطر زیبایی معشوقاش، از آنچه که زیبایانی دیگر دارند، چشمپوشی میکند و در انتها به وفای عشقش اشاره میکند.
هوش مصنوعی: چشم من جز به یاد صورت تو باز نمیشود و قلبم هم به هیچکس جز به زیبایی موهای تو وابسته نیست.
هوش مصنوعی: هر صبح که بیداران به یاد تو به سراغت میآیم، امیدوارم که نیکبختیام به خاطر زیباییات باشد.
هوش مصنوعی: به نزد من بیا، تا لحظهای با تو بگذرانم، زیرا جانم از انتظار تو به شدت به تنگ آمده است.
هوش مصنوعی: چشم من به خاطر زیباییات انتخاب کرده است و از ترس چشم زخم دیگران، به سمت تو کمتر نگاه میکنم.
هوش مصنوعی: مردی مانند خسرو، از غم تو بویی از وفا بفرستد تا با کمک نسیم صبح، به یاد تو زنده شود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر به خطا کنم نگه یک سر مو به روی تو
باد مرا بدین گنه روی سیه چو موی تو
بود دلم ز غصه خون شوق تو برد ازو سکون
همدم اشک لاله گون روی نهاد سوی تو
گه به من گدا خوشی گاه ز من جدا خوشی
[...]
ز جور مدعی گویم که کم آیم بکوی تو
ولی بی اختیارم شوق می آرد بسوی تو
اگر مهر تو و بخت من بد روز این باشد
ز دنیا بایدم رفتن بداغ آرزوی تو
ندارم طاقت نادیدنت هرچند میدانم
[...]
آمده نو به شحنگی در دلم آرزوی تو
منصب پاسبانیم داده به گرد کوی تو
چیست اشاره چون زیم حکم چه میکند بگو
در بد و نیک عشق من رد و قبول خوی تو
پای فرشته چون مگس برده فرو در انگبین
[...]
همچو غبار اگر شوم، در ره آرزوی تو
جذبه شوقم آورد، رقصکنان به کوی تو
با همه کس ز بیخودی، عشق ترا بیان کنم
گر دهد اضطراب دل، فرصت گفتوگوی تو
بر تو و بر وفای تو، دل چه نهم که هر زمان
[...]
باز بهم برآمده طره مشکبوی تو
تا بخطا چه میکند نافه تو بتوی تو
نافه بناف آهوان خون شده زلف وامکن
پرده مکش که گل درد پرده خود ببوی تو
گه بهوای سرمه و گاه ببوی غالیه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.