ای نوسفر که سوختم اندر هوای تو
ترسم که اشک فاش کند ماجرای تو
تو آفتاب روشن و چون ماه در روش
من سایه وش بسر دوم اندر قفای تو
پر شد زعکس تو دل و دیده چو آینه
ای غایب از نظر که نشنیدی بجای تو
با پاسبان بگو که زکویت نراندم
چون خو گرفته ام بسگان سرای تو
یوسف فروش نیستم ای مشتری برو
یعقوبم ای عزیز و شناسم بهای تو
ای کعبه سعی بادیه کردن چه حاجت است
در کوی میفروش چو دیدم صفای تو
ای نی زیار نوسفرم میدهی خبر
کامیخته است بانگ جرس با نوای تو
پروانه وش بسوز بشمع جمال دوست
گر صادق است مدعیا ادعای تو
آن سحر از کجاست که چشم تو داد راست
دست کلیم را بدم اژدهای تو
اغیار پای بند وفای تواند و بس
بس شاکرم بتا بوفای جفای تو
آشفته غیر عشق نداری تو کسوتی
یکتا بود چو سرو بعالم قبای تو
ای عشق خانه سوز من ای مظهر علی
من کافرم اگر بپرستم ورای تو
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در کوه پیش کبکان خواندم ثنای تو
کبکان شدند بسته به دام بلای تو
بر چشم سرمه کرده دویدند تا همه
روشن کنند دیده به عز لقای تو
ای چرخ پیر بندهٔ تدبیر و رای تو
ای اختران چرخ همه خاک پای تو
هرچند روشناند و بلند آفتاب و ماه
دارند روشنی و بلندی ز رای تو
جز کردگار عالم و سلطان روزگار
[...]
ای صدر دین و دنیا بادا بقای تو
منشیندا کسی بجز از تو بجای تو
بیگانه باد با تو غم و آشنا طرب
بادا ببحر لهو طرب آشنای تو
بر کلک تست تکیه گه ملکت زمین
[...]
ای فخر روزگار من اندر ثنای تو
با دست عمر آنکه نجوید رضای تو
دارنده جهانی و جان آفرین خلق
منت بود که جان بدهند از برای تو
هربنده ای که طاعت تو ناورد به جای
[...]
ای بر میان چرخ کمر از وفای تو
وی بر زبان خلق دعا و ثنای تو
آراستست خطبه بفرخنده نام تو
وافروختست سکه بفر و بهای تو
انصاف نوبهار ز تاثیر عدل تست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.