و کیف اشکر من حبیب مغاضب
وان شکوت لست صدیقا مصاحب
و لم ار عقلا الا اسیر بعشقه
بلی غلبت العشق و العقل هارب
یقولون للمرء عیش بعمره
و ما عیشی مِنَ العُمر الا لمَصائب
رایتک مشهودا بعینی مشاهدا
فوالله فیما بیننا لیس حاجب
فلا یکن الاشعار من الهوی
لرقه قرطاس و حرقه کاتب
آشفته یرجو علیا فی معاونته
لانه مبتلی بایادی النواصب
و لست براج من سواک ویعلم
و لم اخف المیزان انک حاسب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ندیدهستم شبی هرگز چو امشب
که آمد جان من صد باره بر لب
شنودم من که پیری را مقرب
به سختی درد دندان خاست یک شب
به «جی مندر» که برجی زان حصار است
شهان را کاندران شاهان خوش خواب
در آن مدت، که بود از محنت تب
جهان بر چشم من تاریک چون شب
چو جزویّات شد بر وی مرتّب
به کلّیّات ره برد از مرکّب
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.