آفتاب طلعتت رازلف مشکین شد سحاب
عز من قال ان شمس قد توارت بالحجاب
گفتمش یا لیت بودی خاک راهت سر بگفت
قد یقول الکافر یا لیتنی کنت تراب
بی حساب این قوم تا کی خون مردم میخورند
انهم کانوا و لا یرجون من ربی حساب
کل من لم یعشق الوجه الحسن فی شرعنا
کافرو الکافر فی حقهم سوء العذاب
گر قرار دل بحرمان شد له بئس القرار
ور بقربان تو شد جانها لهم حسن المآب
زد سلیمان لاف حشمت با گدایان درت
رب اغفرلی زدعوی گفتی و ثم اناب
عاشقی چبود ولای شاه مردان مرتضی
مخزن علم لدنی آیت ام الکتاب
هر که اینجا بی بصیرت شد بود در حشر کور
جهد کن آشفته میلی کش به چشم ارتیاب
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف زیبایی و جاذبه معشوق میپردازد و احساس عشق و شیدایی را بیان میکند. شاعر با اشاره به طلعت معشوق و افسانههای عاشقانه، به عشق و محبت و عواقب آن میپردازد. او از ظلم و بیعدالتی در جامعه گلهمند است و به ارتباط عشق و ایمان اشاره میکند و میگوید که کسانی که زیبایی را دوست ندارند، در حقیقت کافرند. شاعر در پایان به اهمیت بینش و بصیرت در درک عشق و محبت اشاره میکند و میگوید که کسانی که بیدرک و بصیرت هستند، در قیامت نابینا خواهند بود.
هوش مصنوعی: چهرهی درخشان تو باعث شده که ابرهای سیاه به حیاط تو بیایند. به راستی، کسی که بگوید خورشید در پس حجاب پنهان شده، در اشتباه است.
هوش مصنوعی: به او گفتم ای کاش که خاک راه تو بودم، در حالی که او گفت: کاش من هم خاکی بودم.
هوش مصنوعی: این گروه بیدلیل و حساب از مردم سود میبرند و به هیچ عاقبت و حسابی از سوی خداوند امیدوار نیستند.
هوش مصنوعی: هر کسی که به زیبایی عشق نورزد، در دین ما کافر است و کافر در حق آنها عذاب سختی خواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر دل به شیوهای غمانگیز آرام گیرد، این آرامش بدی است. اما اگر جانها به قربان تو بیفتند، بازگشتشان نیکوست.
هوش مصنوعی: سلیمان در برابر گدایان از عظمت و قدرت خود سخن میگوید و از خداوند طلب بخشش و رحمت میکند. این نشاندهندهی تواضع و نیاز او به خداوند حتی در اوج قدرتش است.
هوش مصنوعی: عاشقی یعنی محبت و عشق به ولایت و سرپرستی شاه مردان، یعنی حضرت علی (ع)، که منبع و مخزن علمهای پنهان و معرفتهای عمیق است و به نوعی مانند آیهای از کتاب بزرگ خلقت به شمار میآید.
هوش مصنوعی: هر کسی که در این مکان فاقد بصیرت باشد، در روز رستاخیز نابینا خواهد بود. تلاش کن و با شوق به سویی برو که چشمانت را باز کند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب
آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب
آسمان جود گشت و جود ماه آسمان
آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب
بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین
[...]
تا ببردی از دل و از چشم من آرام و خواب
گه ز دل در آتش تیزم گه از چشم اندر آب
عشق تو باچار چیزم یار دارد هشت چیز
مرمرا هر ساعتی زین غم جگر گردد کباب
با رخم زر و زریر و با دلم گرم و زحیر
[...]
مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست
تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب
قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد
روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب
تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب
[...]
سر و بالایی که دارد بر سر گل مشک ناب
آفت دلهاست و اندر دیدهام چون آفتاب
روی رنگینش چو ماه تافته بالای سرو
زلف مشکینش چو مشک تافته بر ماهتاب
صبر از آن خواهم همی تا عشق او پوشم به صبر
[...]
ای بیان جود تو بر کاغذ روز سپید
نقش کرده خامه قدرت به زر آفتاب
هر کجا کلک تو شد بر صفحه کاغذ روان
تیغ هندی را نماند با نفاذش هیچ تاب
در هوایت هر که چون کاغذ دوروئی پیشه کرد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.