به کفر زلف آن ترسابچه تا دین و دل دادم
صلیب رشته تسبیح زاهد رفته از یادم
مرا زین بستگی بس فخر بر آزادگان باشد
مباد آن دم که بگشاید ز رحمت پای، صیادم
نیم خسرو که گر شیرین نباشد شکری جویم
مقیم بیستون عشق پابرجای فرهادم
ز آب دیده آتش زد به خاکم بخت وارونم
شدم چون کوه و هجر تو چو کاهی داد بر بادم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از عشق و وابستگی به محبوب خود سخن میگوید. او به زیباییهای محبوبش اشاره کرده و ابراز میکند که حتی در سختیها و فراق، به عشق او افتخار میکند. شاعر همچنین به تأثیر عشق بر روی زندگیاش و تغییرات عمیق در وجودش اشاره دارد و بیان میکند که این عشق به او نیرو و استقامت بخشیده است. در نهایت، او از شرایط دشوار خود و غم ناشی از جدایی صحبت میکند، اما همچنان به عشق و وابستگی به معشوق خود پایبند است.
هوش مصنوعی: تاوان زیبایی موهای آن معشوقه باعث شد که من هم دین و هم دل خود را فدا کنم؛ یادم رفته است که چطور تسبیح به دست گرفته بودم و زاهد بودم.
هوش مصنوعی: من به خاطر این وابستگی، همیشه به آزادگان افتخار میکنم. آرزو میکنم آن moment فرارسد که با رحمت، پای صیاد میدانم باز شود.
هوش مصنوعی: اگر شیرین نباشد، من به دنبال شکر میروم. در عشق دائمیام به فرهاد، همچنان در جایی که هستم باقی میمانم.
هوش مصنوعی: از دیدگانم مانند آتش بر زمین افتادم و بخت بدم دچار تغییر شد. مثل کوهی محکم و استوارم، اما دوری تو مانند کاهی است که به راحتی در باد میرقصد و از بین میرود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دگر بار ای مسلمانان به قلاشی در افتادم
به دست عشق رخت دل به میخانه فرستادم
چو در دست صلاح و خیر جز بادی نمیدیدم
همه خیر و صلاح خود به باد عشق در دادم
کجا اصلی بود کاری که من سازم به قرایی
[...]
ز شوق آنکه خواند نامهام را آنچنان شادم
که در وقت نوشتن میرود نام خود از یادم
به خون دل نوشتم نامه و سویش روان کردم
بخواند یا نه باری من نیاز خود فرستادم
دلم بیاختیار از بخت جوید هردم آزادی
[...]
تو چون رفتی به سلطان خیالت ملک دل دادم
غرض از چشم اگر رفتی نخواهی رفت از یادم
تو آن صیاد بیقیدی که با قیدم رها کردی
من آن صیدم که هرجا میروم در دام صیادم
اگر روزی غباری آید و گرد سرت گردد
[...]
گرچه بی ثمر مانند سرو و بید و شمشادم
زسنگ کودکان آسوده از پیوند آزادم
خوشا صیدی که داند کیست صیادش من آن صیدم
که از ذوق گرفتاری ندانم کیست صیادم
ز گفت و گوی سرد ناصحان برخود نمی لرزم
[...]
به کوی عشق در پیری چنان از پای افتادم
که تا روز قیامت برنخواهد خاست فریادم
چو من بیحاصلی آخر به کام عشق میآید
نبودی عشق، از بهر چه میکردند ایجادم
هوس را پایه بر کامست زان سست است دیوارش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.