تو چون رفتی به سلطان خیالت ملک دل دادم
غرض از چشم اگر رفتی نخواهی رفت از یادم
تو آن صیاد بیقیدی که با قیدم رها کردی
من آن صیدم که هرجا میروم در دام صیادم
اگر روزی غباری آید و گرد سرت گردد
بدان کز صرصر هجر تو دوران داده بربادم
وگر بر گرد سروت مرغ روحی پر زند میدان
که افکند است از پا حسرت آن سرو آزادم
چو بازآئی به قصد پرسشی بر تربتم بگذر
که آنجا نوحه دارد بر سر تن جان ناشادم
به فریادم من بیمار و دل در ناله است اما
چنان زارم که هست آهستهتر از ناله فریادم
نهی چند ای فلک بار فراق آن پری بر من
ز آهن نیستم جان دارم آخر آدمی زادم
مکن بر وصل این شیرین لبان بر تکیه ای همدم
که من دیروز خسرو بودم و امروز فرهادم
نهادم محتشم بنیاد صبر اما چه دانستم
که تا او خواهد آمد صبر خواهد کند بنیادم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساس عشق و فراق میپردازد. شاعر از درد جدایی و دلتنگی خود میگوید و به محبوبش که رفته است، اشاره میکند. او خود را در دام عشق میبیند و هر جا که میرود، فکر و یاد محبوبش را با خود دارد. شاعر از غم هجران و حسرت بر سر آن محبوب نازنین سخن میگوید و از زمان بازگشت او انتظار دارد. او همچنین به احساس ضعف و بیمار بودن خود در این فراق اشاره میکند و از فلک میخواهد که بار فراق را بر دوش او نگذارد. شعر به لطافت و عواطف عمیق انسان در رابطه عشق و فراق میپردازد.
هوش مصنوعی: وقتی که تو رفتی، من تمام دل و جانم را به خیال تو سپردم. اگرچه ممکن است از چشمم دور شده باشی، اما هرگز فراموش نخواهی شد.
هوش مصنوعی: تو مثل یک صیاد هستی که بیتوجهی به قید و شرطها، مرا رها کردی. من هم مانند طعمهای هستم که هرجا میروم، همیشه در دام تو قرار دارم.
هوش مصنوعی: اگر روزی غباری بر تو نشسته باشد و در اطرافت بپیچد، بدان که این نمادی از شدت دلتنگی و ناتوانی من از دوری توست که مرا به فنا میکشاند.
هوش مصنوعی: اگر بر گرد درخت زیبایت، پرندهای بپرد، نشان از حسرتی است که بر سر آن درخت آزاد دارم.
هوش مصنوعی: وقتی که به قصد پرسش برمیگردی، بر روی قبری که من در آن دفن شدهام عبور کن؛ زیرا در آنجا کسی است که بر روح من نوحهسرایی میکند.
هوش مصنوعی: من دردی دارم و دلم پر از ناله است، اما به قدری ناامید و ضعیفام که صدای فریادم از نالهام هم آهستهتر است.
هوش مصنوعی: ای آسمان، از فراق آن پری چه دلتنگی را بر من تحمیل میکنی؟ من آهنی نیستم، من جان دارم و در نهایت من هم انسانم.
هوش مصنوعی: از وابستگی به این لبان شیرین خودداری کن، ای همدم، زیرا من دیروز مانند خسرو، پادشاهی بزرگ بودم و امروز به فرهاد، که در عشق دچار رنج و سختی است، تبدیل شدم.
هوش مصنوعی: من برای خودم پایههای صبر را بنا کردم، اما نمیدانستم که باید تا زمان آمدن او صبر کنم تا آن پایهها پابرجا بمانند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دگر بار ای مسلمانان به قلاشی در افتادم
به دست عشق رخت دل به میخانه فرستادم
چو در دست صلاح و خیر جز بادی نمیدیدم
همه خیر و صلاح خود به باد عشق در دادم
کجا اصلی بود کاری که من سازم به قرایی
[...]
ز شوق آنکه خواند نامهام را آنچنان شادم
که در وقت نوشتن میرود نام خود از یادم
به خون دل نوشتم نامه و سویش روان کردم
بخواند یا نه باری من نیاز خود فرستادم
دلم بیاختیار از بخت جوید هردم آزادی
[...]
گرچه بی ثمر مانند سرو و بید و شمشادم
زسنگ کودکان آسوده از پیوند آزادم
خوشا صیدی که داند کیست صیادش من آن صیدم
که از ذوق گرفتاری ندانم کیست صیادم
ز گفت و گوی سرد ناصحان برخود نمی لرزم
[...]
به کوی عشق در پیری چنان از پای افتادم
که تا روز قیامت برنخواهد خاست فریادم
چو من بیحاصلی آخر به کام عشق میآید
نبودی عشق، از بهر چه میکردند ایجادم
هوس را پایه بر کامست زان سست است دیوارش
[...]
ازین حسرت قفس روزی دو مپسندید آزادم
که آن ناز آفرین صیاد خوش دارد به فریادم
خرد بیهوده میسوزد دماغ فکر تعمیرم
غمآباد جنونم خانه ویرانی است بنیادم
به توفان رفتهٔ شوقم ز آرامم چه میپرسی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.