ساقی بیار بوسم کز می خمار دارم
وز بحر هستی امشب میل کنار دارم
ناصح مده تو پندم کز عشق ناگزیرم
مستم بکن تو ساقی کز عقل عار دارم
در آینه شهودم کی یار رخ نماید
تا من زگرد هستی بر رو غبار دارم
تا شد زدست بیرون دامان آن نگارین
عارض زخون دیده دایم نگار دارم
گر بر سرم ببارد سنگ جفا رقیبت
چون آسیای زیرین پای استوار دارم
چوگان طره ات را گوئی زسر بسازم
گوهر زبحر چشمت بهر نثار دارم
آشفته شد جهانی زین گفته پریشان
آشفته تا که سودا با زلف یار دارم
گفتم که از سگانت بشمارم از عنایت
گفتا که چون تو در خیل من صد هزار دارم
ساقی بزم وحدت شاهنشه ولایت
کز بندگیش از جم در دهر عار دارم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ عشق و دلبستگی عمیق شاعر به معشوق است. شاعر از ساقی میخواهد که بُوسهای به او بدهد و میگوید که از شراب مستی دارد. او به نصیحتهای ناصح توجهی ندارد و خود را از قید عقل آزاد میداند. در این اشعار، اشاره به زیبایی و جذابیت معشوق و تأثیر آن بر دل و عقل شاعر وجود دارد. شاعر از درد و رنجی که از جدایی و غم عشقی میکشد سخن میگوید و در نهایت به مقام و عظمت عشق و شهرت معشوق اشاره میکند. تعبیرات عاطفی و تصاویری زیبا از حسها و احساسات در این شعر به خوبی مشهود است.
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا و برایم شراب بیاور، زیرا که من از شراب خمار و نشئهام؛ از دنیای وجود و هستیام، امشب تمایل به کنار تو دارم.
هوش مصنوعی: توصیههای تو را قبول نمیکنم چون من به عشق گرفتار شدهام. مرا مست کن، ای ساقی، چرا که از عقل خود شرمندهام.
هوش مصنوعی: در آینه ی دل به انتظار یار نشستهام که آیا او در این آینه خود را نشان خواهد داد یا نه، در حالی که من از مشغلههای دنیوی پر از غبار هستم.
هوش مصنوعی: پس از اینکه آن معشوق زیبا از دامن من دور شد، همیشه به خاطر اشکهایی که ریختم، تصویری از او در ذهن دارم.
هوش مصنوعی: اگر بر سرم سنگ دشواریهای رقیب بریزد، باید مانند آسیایی که زیر پای استوار است، محکم و استوار باقی بمانم.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که غلظت و زیبایی موی تو را به گونهای میسازم که گویی جواهراتی از آبهای درخشان چشمانت برای نثار کردن دارم.
هوش مصنوعی: جهان از این گفته پرآشوب و بیقرار شده است، تا زمانی که به جنون و دیوانگی عشق یار گرفتارم.
هوش مصنوعی: گفتم که سگهای تو را بشمارم، از روی محبت گفت: تو که در جمع من صد هزار دوست داری.
هوش مصنوعی: ای ساقی، در بزم اتحاد و دوستی، من از بندگی این شاه بزرگ، که نماد سلطنت و قدرت است، شرمندهام و خود را در دنیا بیاعتبار میدانم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
یا رب چه یار دارم شیرین شکار دارم
در سینه از نی او صد مرغزار دارم
قاصد به خشم آید چون سوی من گراید
گوید کجا گریزی من با تو کار دارم
من دوش ماه نو را پرسیدم از مه خود
[...]
باز از شراب دوشین در سر خمار دارم
وز باغ وصل جانان گل در کنار دارم
سرمست اگر به سودا برهم زنم جهانی
عیبم مکن که در سر سودای یار دارم
ساقی بیار جامی کز زهد توبه کردم
[...]
از گلستان رویت، در دیده خار دارم
وز رهگذار کویت، در دل غبار دارم
روز الست گشتم، مست از خمار چشمت
هر دردسر که دارم، من زان خمار دارم
بیمارم از دو چشمت، آشفته از دو زلفت
[...]
این می که داد کز او سر بی خمار دارم
بحرش کجا کزین موج در در کنار دارم
زنار برگسستم زاسلام توبه کردم
ننگ است بت پرستی از سبحه عار دارم
تن خاک راه او شد اریار دید و بگذشت
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.