گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

ساقی بیار بوسم کز می خمار دارم

وز بحر هستی امشب میل کنار دارم

ناصح مده تو پندم کز عشق ناگزیرم

مستم بکن تو ساقی کز عقل عار دارم

در آینه شهودم کی یار رخ نماید

تا من زگرد هستی بر رو غبار دارم

تا شد زدست بیرون دامان آن نگارین

عارض زخون دیده دایم نگار دارم

گر بر سرم ببارد سنگ جفا رقیبت

چون آسیای زیرین پای استوار دارم

چوگان طره ات را گوئی زسر بسازم

گوهر زبحر چشمت بهر نثار دارم

آشفته شد جهانی زین گفته پریشان

آشفته تا که سودا با زلف یار دارم

گفتم که از سگانت بشمارم از عنایت

گفتا که چون تو در خیل من صد هزار دارم

ساقی بزم وحدت شاهنشه ولایت

کز بندگیش از جم در دهر عار دارم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode