گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

زد هجر بصبح وصال فالم

خور داد نشان از آن جمالم

خورشید اگر بخانه باشد

اختر چه غم است ازو بالم

سودای جمال آن پری روی

هم خواب ببرد و هم خیالم

هر روز زفرقت تو سالی است

چون است فراق تو بسالم

عناب لبت ببزم بوسید

خون خورد زعذر بدسگالم

مستقبل و ماضیم چه پرسی

بر وصل کنون خوش است حالم

زآئینه زدود آب می رنگ

شادی برهاند از ملالم

گر شکوه ای از فراق او رفت

الحمد که شاهد وصالم

سیراب شدم زلعل نوشش

ای خضر چه میدهی زلالم

بر درد دل احتمال درمان

گفتند و نبود احتمالم

الا که بگیرم آن سر زلف

در شام فراق بر تو نالم

آشفته سگ در علی شو

تا فخر کنی به اهل عالم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
نظامی

من گر گهرم وگر سفالم

پیرایهٔ توست روی مالم

سعدی

امروز مبارک است فالم

کافتاد نظر بر آن جمالم

الحمد خدای آسمان را

کاختر به درآمد از وبالم

خواب است مگر که می‌نماید

[...]

اوحدی

من کشتهٔ عشق آن جمالم

آشفتهٔ آن دو زلف و خالم

جهان ملک خاتون

بگرفت ز دست غم ملالم

باشد که نظر کنی به حالم

من بلبل مست در گلستان

از شوق رخش چرا ننالم

در حسرت آن هلال ابرو

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه