زد هجر بصبح وصال فالم
خور داد نشان از آن جمالم
خورشید اگر بخانه باشد
اختر چه غم است ازو بالم
سودای جمال آن پری روی
هم خواب ببرد و هم خیالم
هر روز زفرقت تو سالی است
چون است فراق تو بسالم
عناب لبت ببزم بوسید
خون خورد زعذر بدسگالم
مستقبل و ماضیم چه پرسی
بر وصل کنون خوش است حالم
زآئینه زدود آب می رنگ
شادی برهاند از ملالم
گر شکوه ای از فراق او رفت
الحمد که شاهد وصالم
سیراب شدم زلعل نوشش
ای خضر چه میدهی زلالم
بر درد دل احتمال درمان
گفتند و نبود احتمالم
الا که بگیرم آن سر زلف
در شام فراق بر تو نالم
آشفته سگ در علی شو
تا فخر کنی به اهل عالم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
من گر گهرم وگر سفالم
پیرایهٔ توست روی مالم
امروز مبارک است فالم
کافتاد نظر بر آن جمالم
الحمد خدای آسمان را
کاختر به درآمد از وبالم
خواب است مگر که مینماید
[...]
من کشتهٔ عشق آن جمالم
آشفتهٔ آن دو زلف و خالم
بگرفت ز دست غم ملالم
باشد که نظر کنی به حالم
من بلبل مست در گلستان
از شوق رخش چرا ننالم
در حسرت آن هلال ابرو
[...]
بگرفت ز عمر خود ملالم
یارب که مباد کس به حالم
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.