گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

گشتیم جهان در طلب باز نشستیم

و از کون و مکان رشته امید گسستیم

هر جا که دری بود زدیم و نگشودند

باز آمده در خانه خمار نشستیم

ما شبنم و تو مهر جهانتاب بتحقیق

در پیش تو دعوی نتوان کرد که هستیم

از شست تو هر تیر رها شد به نشان خورد

از ناوک تیر دگران سینه نخستیم

پر باده بود ساغر اغیار ببزمت

جز ما که بدورت صنما باد بدستیم

ساقی بحریفان تو بپیما می و بگذار

ما را که زشیرین لب میگون تو مستیم

در کعبه بتی آمد و بتها همه بشکست

بالله نبود کفر گر آن بت بپرستیم

آن بت که سردوش نبی بتکده اوست

دیدیم خدا را و بتان را بشکستیم

دستی که شد آشفته ات از دست خدا را

ای دست خدا جز تو بکس عهد نبستیم

بوسیدن درگاه تو گردست رسم نیست

عمری بدرشاه خراسان بنشستیم

گر رشته امید گسستیم زآفاق

از جان و دل آن رشته در این سلسله بستیم