ما رند و قلندر صفت و عاشق و مستیم
معذور توان داشت اگر توبه شکستیم
با هیچ کسی کار نداریم درین ملک
ما را بگذارید درین حال که هستیم
آن عاقل دنیا طلب ار جاه پرستد
شک نیست که ما عاشق و دیوانه و مستیم
گر نوش کند جرعه از جام محبت
آنگاه بداند که چرا بی خود و مستیم
تا پی نبرد کس به سر ما ز در خلق
برخاسته در کنج خرابات نشستیم
گویند که دیوانه این دور کمال است
شکرانه که از جمله تکلیف برستیم
از کثرت صحیت چو در دل نگشاید
بر خود در آمد شدن غیر بیستیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان حال و وضعیت خود میپردازد و میگوید که ما عاشق و دیوانه هستیم و از دنیا و مردم بینیازیم. اگرچه ممکن است به دلیل عشق و محبت از حالت طبیعی خود خارج شده باشیم، اما این وضعیت برای ما عذری ندارد. ما هیچ ارتباطی با دیگران نداریم و در خلوت خود، در حال شعف و مستی از عشق به سر میبریم. شاعر بر این باور است که تنها کسی که جرعهای از محبت را بچشد، میتواند درک کند که چرا ما اینگونه دیوانهوار رفتار میکنیم. همچنین اشاره میکند که از کثرت رفاقتها و روابط نتوانستهایم دلی باز کنیم و در نتیجه به کنج خرابات پناه بردهایم. در نهایت، او به دور کمال و رهایی از تکالیف اشاره میکند و شکرگزاری میکند که از قید و بندها آزاد شدهایم.
هوش مصنوعی: ما افرادی آزاد و بیپروا هستیم و عاشقانه زندگی میکنیم. اگر هم که گناه کردهایم، دلیل بهانهجویی برای ما وجود دارد.
هوش مصنوعی: ما هیچ ارتباطی با دیگران نداریم، لطفاً ما را در همین وضعیت که هستیم، تنها بگذارید.
هوش مصنوعی: انسانی که به دنبال مقام و جاه است، اگرچه عاقل به نظر برسد، اما در واقع ما عاشقان و دیوانگان حقیقی هستیم که به عشق و احساسات اهمیت میدهیم.
هوش مصنوعی: اگر او جرعهای از جام عشق بنوشد، آنگاه میفهمد چرا ما اینقدر بیخود و سرمستیم.
هوش مصنوعی: ما به خاطر اینکه کسی از حال ما باخبر نشود، از میان مردم جدا شده و در خلوتی در خرابات نشستهایم.
هوش مصنوعی: میگویند در این دوران، دیوانهوار در حال پیشرفت هستیم و به خاطر این رشد و کمال، خوشحال و شکرگزاریم که از سختیها و مسئولیتها رهایی یافتهایم.
هوش مصنوعی: به دلیل فراوانی صحبتها و گفتگوها، وقتی که در دل انسان چیزی باز نمیشود، در نهایت به خود میآید که چیزی جز بیخبر بودگی نیست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
رو رو که دل از مهر تو بد عهد گسستیم
وز دام هوای تو بجستیم و برستیم
چونان که تو از صحبت ما سیر شدستی
ما نیز هم از صحبت تو سیر شدستیم
از تف دل و آتش عشقت برهیدیم
[...]
از اول امروز چو آشفته و مستیم
آشفته بگوییم که آشفته شدستیم
آن ساقی بدمست که امروز درآمد
صد عذر بگفتیم و زان مست نرستیم
آن باده که دادی تو و این عقل که ما راست
[...]
تا دیده و دل در سر زلفین تو بستیم
واندر طلب وصل تو جان بر کف دستیم
در زلف پریشان تو مجموع گرفتار
وز نرگس شهلات نه مخمور و نه مستیم
ما وصل تو خواهیم که آیی بر آغوش
[...]
از خانقه و صومعه و مدرسه رستیم
در کوی مغان با می و معشوق نشستیم
سجّاده و تسبیح به یک سوی فکندیم
در خدمت ترسا بچه زنّار ببستیم
در مصطبه ها خرقهٔ ناموس دریدیم
[...]
با هرگل نورسته که برخاست نشستیم
جز داغ جگر طرفی از این باغ نبستیم
در قید تعلق پی دل چند توان بود
گفتیم طلاق دل آواره ورستیم
چون ذره به خورشید وشان مهر چه ورزیم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.