از اول امروز چو آشفته و مستیم
آشفته بگوییم که آشفته شدستیم
آن ساقی بدمست که امروز درآمد
صد عذر بگفتیم و زان مست نرستیم
آن باده که دادی تو و این عقل که ما راست
معذور همیدار اگر جام شکستیم
امروز سر زلف تو مستانه گرفتیم
صد بار گشادیمش و صد بار ببستیم
رندان خرابات بخوردند و برفتند
ماییم که جاوید بخوردیم و نشستیم
وقت است که خوبان همه در رقص درآیند
انگشت زنان گشته که از پرده بجستیم
یک لحظه بلانوش ره عشق قدیمیم
یک لحظه بلی گوی مناجات الستیم
از گفت بلی صبر نداریم ازیرا
بسرشته و بر رسته سغراق الستیم
بالا همه باغ آمد و پستی همگی گنج
ما بوالعجبانیم نه بالا و نه پستیم
خاموش که تا هستی او کرد تجلی
هستیم بدان سان که ندانیم که هستیم
تو دست بنه بر رگ ما خواجه حکیما
کز دست شدستیم ببین تا ز چه دستیم
هر چند پرستیدن بت مایه کفر است
ما کافر عشقیم گر این بت نپرستیم
جز قصه شمس حق تبریز مگویید
از ماه مگویید که خورشیدپرستیم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر بزرگ ایرانی، مولانا جلالالدین رومی، به توصیف حالاتی از شور و شوق و عشق میپردازد. در ابتدا، شاعر از حال آشفته خود صحبت میکند و به مستی و وقوع حس و حالاتی که با ساقی و بادهگرفتن تجربه کردهاند اشاره میکند. او میگوید که عشق و زیبایی مستیای است که پیوسته در آن غرق شدهاند و از زندگی و تجربههای خود لذت میبرند.
شاعر به زیباییهای عشق و حالاتی میپردازد که اکنون در لحظات رقص و شادمانی در حال حاضر هستند. او به حالات روحانی و گداختگی در عشق اشاره میکند و میگوید که در این حالت از خود بیخبرند و فقط در عشق غرقه شدهاند.
نهایتاً، او تأکید میکند که عشق به جز بیخبری از خود، به چیزی دیگر نیاز ندارد. عشق برای او حرمت و معنا دارد و از یادآوری شمس تبریزی بهعنوان نماد عشق حقیقی یاد میکند. او میخواهد بگوید که در عشق هیچ چیز جز عشق را نمیپرستند و در واقع همه چیز در عشق ذوب میشود.
هوش مصنوعی: امروز از آغاز صبح حس ناآرامی و سرخوشی را داریم، بیایید با هم از این آشفتگی خود صحبت کنیم و بگوییم که حالمان خراب شده است.
هوش مصنوعی: امروز ساقی بدمستی به ما نزدیک شد و ما به او بسیاری از عذرها را گفتیم، اما از مستی او رهایی نیافتیم.
هوش مصنوعی: ترجمه این بیت به زبان فارسی به این صورت است که: به خاطر میآورم، تو آن شراب را به ما دادی و ما هم به خاطر عقل خود عذر خواهیم شد اگر که جام را بشکنیم.
هوش مصنوعی: امروز بارها به زلف تو دست زدیم و آن را باز و بسته کردیم، مثل کسی که در حال بازی با زلف تو باشد.
هوش مصنوعی: افراد آزاداندیش و خوشگذران به میخانه رفتند و از آنجا رفتند. اما ما هنوز در اینجا ماندهایم و از آن نعمت جاودانه بهره میبریم.
هوش مصنوعی: زمانی است که همه نیکوکاران باید به شادی و رقص برخیزند، در حالی که انگشتان خود را به نشانه شوق به هم میزنند و از پرده بیرون آمدهاند.
هوش مصنوعی: لحظهای از عشق گذشتهام غافل نشو، و در همین لحظه بلهای به پرسش خداوند در روز الست بگویم.
هوش مصنوعی: ما از گفتن بله و تأیید کردن ناامید شدهایم؛ زیرا در پی اجرا و عمل هستیم و به روزهای گذشته برگشتهایم.
هوش مصنوعی: همه چیز در باغ به اوج و پایینترین نقطه رسیده است، اما ما چیزهایی گرانبها و شگفتانگیزیم که نه بالا هستیم و نه پایین.
هوش مصنوعی: سکوت کن که او وجودش را به نمایش گذاشته است، به گونهای که ما خود را نمیدانیم چه هستیم.
هوش مصنوعی: ای حکیم بزرگ، دستت را بر رگ ما بگذار، زیرا ما از دست رفتهایم و ببین که بر اساس چه اصول و معیارهایی به این حال دچار شدهایم.
هوش مصنوعی: هرچند که عبادت کردن مجسمهها و بتها به معنای کفر است، اما ما در عشق، خود را کافر میدانیم اگر این بت را نپرستیم.
هوش مصنوعی: جز داستان شمس تبریزی چیزی نگوید، و از ماه هم صحبت نکنید، چون ما فقط او را که خورشید است، میپرستیم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
رو رو که دل از مهر تو بد عهد گسستیم
وز دام هوای تو بجستیم و برستیم
چونان که تو از صحبت ما سیر شدستی
ما نیز هم از صحبت تو سیر شدستیم
از تف دل و آتش عشقت برهیدیم
[...]
ما رند و قلندر صفت و عاشق و مستیم
معذور توان داشت اگر توبه شکستیم
با هیچ کسی کار نداریم درین ملک
ما را بگذارید درین حال که هستیم
آن عاقل دنیا طلب ار جاه پرستد
[...]
تا دیده و دل در سر زلفین تو بستیم
واندر طلب وصل تو جان بر کف دستیم
در زلف پریشان تو مجموع گرفتار
وز نرگس شهلات نه مخمور و نه مستیم
ما وصل تو خواهیم که آیی بر آغوش
[...]
از خانقه و صومعه و مدرسه رستیم
در کوی مغان با می و معشوق نشستیم
سجّاده و تسبیح به یک سوی فکندیم
در خدمت ترسا بچه زنّار ببستیم
در مصطبه ها خرقهٔ ناموس دریدیم
[...]
با هرگل نورسته که برخاست نشستیم
جز داغ جگر طرفی از این باغ نبستیم
در قید تعلق پی دل چند توان بود
گفتیم طلاق دل آواره ورستیم
چون ذره به خورشید وشان مهر چه ورزیم
[...]
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.