گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

چه زنم لاف که اوصاف تو را میدانم

منکه اندر صفت هستی خود حیرانم

هر چه در دفتر رخسار بتان مینگرم

رقم قدرت و طغرای تو را میخوانم

لیلی اندر حی و مجنون به بیابان طلب

یار در خانه و من بیهده سرگردانم

لب تو چشمه نوش و من مسکین عطشان

گر اجابت کندم آتش دل بنشانم

گفتیم تا تو در آتش نروی ننشینم

من در آتش بنشینم که تو را بنشانم

رفت ان گلبن نوخیز چو از طرف چمن

گو بتاراج برد باد خزان بستانم

هر چه از دست تو آید بنهم بر سر چشم

سپر از دیده کنم گر بزنی پیکانم

اگر از دادن جان دست دهد جانانم

نیستم عاشق اگر بیم بود از جانم

پیر کنعان من و تو یوسف مصری بمثل

ترک دیدار پسر جان پدر نتوانم

کاروان رفت و بجا نیست زلیلی اثری

من چو مجنون بسر نقش قدم میمانم

هست تا داغ غلامی علی زیب جبین

باشد آزاده گی آشفته زاین و آنم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
خاقانی

بس سفالین لب و خاکین رخ و سنگین جانم

آتشین آب و گلین رطل کند درمانم

دست بوسم که گلین رطل دهد یار مرا

گر دهد جام زرم دست بر او افشانم

منم از گل به گلین رطل خورم گلگون می

[...]

سعدی

آن نه روی است که من وصف جمالش دانم

این حدیث از دگری پرس که من حیرانم

همه بینند نه این صنع که من می‌بینم

همه خوانند نه این نقش که من می‌خوانم

آن عجب نیست که سرگشته بود طالب دوست

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

جان برای تو که هم دردی و هم درمانم

سر فدای تو که هم جانی و هم جانانم

با تو چون قامت تو از دگران آزادم

بی تو چون وصل تو از بی نظران پنهانم

لوح سودای تو چون باد ز سر می گیرم

[...]

جهان ملک خاتون

ناتوانم به غم عشق تو و نتوانم

که کنم ترک غم عشق تو تا بتوانم

تا به کی ز آتش عشق تو جهانی سوزد

کز غم هجر تو جانا به لب آمد جانم

تو طبیب دل پردرد من خسته دلی

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از جهان ملک خاتون
قاسم انوار

فقر می‌گفت که: من خسرو جاویدانم

شاه می‌گفت که: من سایهٔ آن سلطانم

فقر می گفت: بهر حال منم شمس منیر

شاه می‌گفت: من اینجا قمری پنهانم

فقر می‌گفت که: بسیار تکبر مپسند

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از قاسم انوار
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه