گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

شور از آن لعل پرشکر دارم

نمکی تازه بر جگر دارم

چهره اش بر فراز قامت گفت

ماه بر شاه نیشکرم دارم

سرو قدش بلب اشارت کرد

که چه شیرین رطب ثمر دارم

گفت خطش که طرقه تعویذی

از پی بستن نظر دارم

کو ه عشقش بجلوه آمد و گفت

من بسی طور در کمر دارم

شش جهت بسته اند طراران

از کدامین ره گذر دارم

جوشن از حب مرتضی کردم

ورنه زینان بسی حذر دارم

گفتی آشفته کی پریشانشد

من آشفته کی خبر دارم

تا مگر از دری نماید روی

دل دیوانه در بدر دارم

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode