کافور بیخت ابر چو بر بوستان باغ
کنجی بجوی و همدمی و از جهان فراغ
بر جای سرو و گل بنشان یار معتدل
می نه بجای لاله و نرگس کن از ایاغ
شمعی بدست آر که پروانه اش شوی
روشن کنی بخلوت دل از رخش چراغ
بگذار بلبله زمی و بذله ای بگوی
بلبل اگرچه رفت و چمن کرد وقف زاغ
ساقی اگر چه جام بکف آیدت زدر
از چهره و شراب توان کرد طرح باغ
بردار از دهان صراحی تو پنبه را
تا دست ساقیت بنهد پنبه ای بداغ
لیلی نشسته در حشم دلبری بناز
مجنون عبث ببادیه حیران بکوه و راغ
آشفته شاهباز شو و کبک کن شکار
مردار خور مباش تو چون زاهد و کلاغ
شور علی بکاسه سر جای میدهدم
سودای مختلف بزدائیم از دماغ
شاهی که در غدیر رسول جهانیان
او را خلیفه خواند که کامل شدش بلاغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل شاد دار و پند کسایی نگاه دار
یک چشمزد جدا مشو از رطل و از تفاغ
تا مهر بر فروخت ببرج حمل چراغ
پر شمع و پر چراغ شد از لاله باغ و راغ
دیو است زاغ گوئی مقری است عندلیب
کز بانک او ز باغ هزیمت گرفت زاغ
از بوستان کلاغ هزیمت گرفت راست
[...]
امروز روز شادی و امسال سال لاغ
نیکوست حال ما که نکو باد حال باغ
آمد بهار و گفت به نرگس به خنده گل
چشم من و تو روشن بیروی زشت زاغ
گل نقل بلبلان و شکر نقل طوطیان
[...]
برخیز تا تفرج بستان کنیم و باغ
چون دست میدهد نفسی موجب فراغ
کاین سیل متفق بکند روزی این درخت
وین باد مختلف بکشد روزی این چراغ
سبزی دمید و خشک شد و گل شکفت و ریخت
[...]
دل برد دلبر و به دلم برنهاد داغ
دارد کنون ز حال من خسته دل فراغ
بی روی دلفریب تو خون می رود دگر
اندر میان چشم و دل ای چشم و ای چراغ
عمری گذشت بر دلم ای عمر نازنین
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.