دل برد دلبر و به دلم برنهاد داغ
دارد کنون ز حال من خسته دل فراغ
بی روی دلفریب تو خون می رود دگر
اندر میان چشم و دل ای چشم و ای چراغ
عمری گذشت بر دلم ای عمر نازنین
کز تاب اشتیاق تو دارم به سینه داغ
بی قد سرکش تو ز سروم چه حاصلست
بی روی دوستان چه کنم بوستان و باغ
گویند دوستان که به بستان رو و مرا
بی وصل جان فزات چه پروای باغ و راغ
ای روی مهوش تو قرار دل جهان
وای نکهت دو زلف تو آسایش دماغ
سرما رسید و رونق بستان بشد کنون
بر جای بلبلان و بهارست پای زاغ
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره دلتنگی و عشق شاعر به معشوقش است. شاعر از دل بردن و عواطف عمیق خود سخن میگوید و بیان میکند که بدون روی زیبای معشوق، زندگی برایش سخت و بیمعناست. او از اینکه سالها به اشتیاق معشوقش دچار داغ و رنج بوده، lament میکند و میگوید که حتی در فصل سرد و بیرونق، فقدان او برایش آزاردهنده است. در نهایت، شاعر به حالت غمانگیز و ناامیدی خود در غیاب معشوق اشاره میکند و به تنهایی خویش میافزاید.
هوش مصنوعی: دلبر با جذابیت خود دل من را ربود و اکنون با این کارش در دل من حسرت و درد ایجاد کرده است. حالا من خسته و افسردهام و از این وضعیت ناامید شدهام.
هوش مصنوعی: به خاطر نبودن چهره زیبای تو، حالا دیگر میان چشم و دل، فقط خون جاری میشود، ای چشم و ای روشنی من.
هوش مصنوعی: سالهای زیادی بر من گذشته و ای عمر عزیز، من به خاطر اشتیاق به تو در دلم دردی سوزان دارم.
هوش مصنوعی: حرف بیفایدهای درباره بیحسی و بیحالی تو نیست. بدون روی دوستان، چگونه میتوانم به سراغ گلزار و باغ بروم؟
هوش مصنوعی: دوستان میگویند به باغ برو، اما من به خاطر جدایی از تو چه اهمیتی به زیبایی باغ و درختان می دهم؟
هوش مصنوعی: ای صورت زیبای تو آرامش دل من و تمام جهان است و بوی خوش دو موی تو، راحتی و نشاط روح من را فراهم کرده است.
هوش مصنوعی: سرما آمد و زیبایی باغ از بین رفت. حالا در جای بلبلها و بهار، زاغ نشسته است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
دل شاد دار و پند کسایی نگاه دار
یک چشمزد جدا مشو از رطل و از تفاغ
تا مهر بر فروخت ببرج حمل چراغ
پر شمع و پر چراغ شد از لاله باغ و راغ
دیو است زاغ گوئی مقری است عندلیب
کز بانک او ز باغ هزیمت گرفت زاغ
از بوستان کلاغ هزیمت گرفت راست
[...]
امروز روز شادی و امسال سال لاغ
نیکوست حال ما که نکو باد حال باغ
آمد بهار و گفت به نرگس به خنده گل
چشم من و تو روشن بیروی زشت زاغ
گل نقل بلبلان و شکر نقل طوطیان
[...]
برخیز تا تفرج بستان کنیم و باغ
چون دست میدهد نفسی موجب فراغ
کاین سیل متفق بکند روزی این درخت
وین باد مختلف بکشد روزی این چراغ
سبزی دمید و خشک شد و گل شکفت و ریخت
[...]
قدّش صنوبریست روان در میان باغ
دارد بر آستین ز گل و نسترن فراغ
از پیش ما جدا مشو ای جان که در تنم
جان جهانیان تویی ای چشم و ای چراغ
از دست باد صبح نسیمی به ما فرست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.