نمیتابی چرا ای شمع در کاشانه عاشق
نمیآیی چرا ای گنج در ویرانه عاشق
برم یرغو بر سلطان که زلفت جای غیر آمد
چرا کردی نزول ای بیمروت خانه عاشق
گرفتم من کنم قصه ز سوز دل برت هر شب
اثر کی در دل سنگت کند افسانه عاشق
غم جلان را مخور هرگز که در عشقش تلف کردی
که رجحان بس به جان دارد دلا جانانه عاشق
به ذکر شیخ تو مفتون ز طوف کعبهٔ مغبون
ز میخانه شنو آن نعره مستانه عاشق
به محفل گر دهی بارم چو شمع صبحدم جانا
به شُکرانه بسوزد خرقه رندانه عاشق
از آن رخسار آتشگون خبر بشنو زآشفته
خبر دارد ز شمع انجمن پروانه عاشق
می مهر علی در جام دل بین محتسب بگذر
مزن سنگ جفا زین پس تو بر پیمانه عاشق
رود هر وقت غواصی به دریایی پی لؤلؤ
به خاک درگه حیدر نهان دردانه عاشق
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از عشق و درد دل سخن میگوید. او به شمعی اشاره میکند که در کاشانه عاشق نورتاب نیست و از گنجی در ویرانه یاد میکند که نمیآید. شاعر با لبخندی به زلف محبوب نظر میفروشد و از بیمروتی او گله میکند. او قصه دلسوزی را روایت میکند و میگوید که غم جلا را نباید خورد، زیرا عشق ارزش بیشتری دارد. در ادامه به شیخ و میخانه اشاره میکند و از حال مستانه عاشق میگوید. او از محبوب میخواهد که در محفلی او را بپذیرد و به عشقش بسوزد. شاعر به رخسار آتشین محبوب اشاره میکند و به پروانه عاشق نسبت به شمعها اشاره میکند. در پایان، از محبوب میخواهد که بر پیمانه عشق سنگی نیندازد و به یاد حیدر، در دریای عشق به جستجوی مروارید بپردازد.
هوش مصنوعی: چرا ای شمع، که روشنی و گرما میآوری، در خانهی عاشق نمیسوزی و نمیتابی؟ و چرا ای گنج، که ارزشمند و کمیابی، در ویرانی و دلخوشی عاشق نمیآیی؟
هوش مصنوعی: به سوی بت پرست خود میروم؛ چون نمیتوانم تحمل کنم که زلفت به جای دیگری تعلق گرفته است. ای بیرحم، چرا به عاشق خود بیتوجهی میکنی و در خانهاش نازل میشوی؟
هوش مصنوعی: من هر شب از شدت دلمردگی و درد دل خود برایت داستانی میگویم، اما نمیدانم که آیا این داستانها در دل سنگی تو تأثیری دارند یا نه.
هوش مصنوعی: غم عشق یار را هرگز نخور، زیرا تو در عشقش جان خود را فدای او کردهای. جان عاشق در این عشق ارزشی بسیار دارد.
هوش مصنوعی: به یاد شیخ، تو شگفتزده و مسحور شدهای، همچنان که از طواف کعبه، که حسرتی به دل دارد، لبتکان میزنی. از میخانه، صدای پر شور عاشقانی را بشنو که به عشق مستانه خود نعره میکشند.
هوش مصنوعی: اگر مرا در جمع خود بپذیری، مانند شمعی که در صبحگاه میسوزد، عزیزم، به خاطر این نعمت، جانم را با عشق و شوق فدای تو میکنم.
هوش مصنوعی: از آن چهرهی سرخ و آتشین بشنو که خبرهای آشفتهای دارد؛ پروانهای که عاشق شده، از شمعِ مجلس مطلع است.
هوش مصنوعی: در دل خود عشق علی را مشاهده کن، و از دستکاریهای محتسب بگذر. دیگر بر پیمانهی عاشق سنگ جفا نزن.
هوش مصنوعی: هر زمان که غواصی به جستجوی مروارید به دریا برود، به یاد آن مکان پنهان در کنار حیدر، عشق و علاقهای عمیق در دل دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.