گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

روزگاریست که کاری عجبم آمده پیش

من دوان از پی دل زپی دلبر خویش

شوق آن سیب زنخدان بگلو گشته گره

همچو طفلی که خورد لقمه ای از حوصله بیش

عاشقان راست بکف گنج زر از بهر نثار

من بیمایه زخجلت فکنم سر در پیش

یاد زلفت بضمیر است چه حاجت به عبیر

در ره باد بر آتش بنهم من دل ریش

من و خاموش نشستن بشب وصل عجب

نبود خاموش اگر گنج بیابد درویش

زاهد و کسوت میخواره نگنجد با هم

عشق با خرقه سالوس نچسبد بسریش

کفر زلفت نه همین رونق اسلام شکست

کافران نیز گذشته زسر ملت خویش

ای شبان چیست تو را چاره پی حفظ گله

زاهد گرگ صفت پوشد اگر خرقه میش

من و در عشق تو اندیشه زشنعت حاشا

عاشقان بیم ندارند زبیگانه و خویش

دل من زخمی زلف تو و میرد ناچار

گر کسی را بزند عقرب جراره به نیش

در علاج دل آشفته مبر رنج طبیب

درد عشقست برو چاره دیگر اندیش

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
کسایی

تا تو آن خیش ببستی به سر اندر، پسرا

بر دلم گشت فزون از عدد ریشه‌ش ریش

ماهرویا، به سر خویش، تو آن خیش مبند

نشنیدی که کند ماه تبه جامهٔ خیش ؟

منوچهری

رزبان تاختنی کرد به شهر از رز خویش

در رز بست به زنجیر و به قفل از پس و پیش

بود یک هفته به نزدیکی بیگانه و خویش

ز آرزوی بچهٔ رز، دل او خسته و ریش

امیر معزی

این منم یافته مقصود و مراد دل خویش

با حوادث شده بیگانه و با دولت خویش

وین منم دیده و دل کرده پس از چندین سال

روشن و شاد به دیدار ولی‌نعمت خویش

صدر اسلام عمادالدین‌ْ بوبکر که هست

[...]

سعدی

گردن افراشته‌ام بر فلک از طالع خویش

کاین منم با تو گرفته ره صحرا در پیش

عمرها بوده‌ام اندر طلبت چاره کنان

سال‌ها گشته‌ام از دست تو دستان اندیش

پایم امروز فرورفت به گنجینه کام

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
همام تبریزی

اشتیاقی به مرادی نفروشد درویش

ور بود تشنه جگر چشمهٔ حیوان در پیش

لذت آب ز سیراب نباید پرسید

این سخن خوش بود از تشنه جیحون اندیش

ذوق آن حال کسی راست که از نوش وصال

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از همام تبریزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه