گنجور

 
سراج قمری

سرو، نازان شود ز رفتارش

پسته، شیرین شود ز گفتارش

شادی سنبل، بنفشه دمش

برخی پسته ی شکربارش

همه نقش است خط چون مورش

همه پیچ است زلف چون مارش

پیش گلزار روی و سرو قدش

سرو پست وی است و گلزارش

برصف عقل من شکست آورد

شکن طره ی زره وارش

گل مسکین چه کرد در حقش

که به هر لحظه می نهد خارش؟

کار دل همچو سایه بی نور اسن

تا لبفکند سایه بر کارش

حق به دست وی است، کی ماند

سایه با آفتاب دیدارش؟

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode