گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

این چه بلبل که چو گوش کند آوازش

غنچه طوطی صفت آید زپی پروازش

نقش او بسته صورتگر و بازش نکشد

با نیاز آمده ام تا کشم از جان بازش

عکس ساقی بدرون داشت نهان باده ناب

وه که ای جام بلورین کند افشا رازش

بگدائی در میکده سازد درویش

که سلاطین دو عالم بکنند اعزازش

زخمه بر پرده عشاق زن ایمطرب عشق

که زآهنگ دگر شور گرفته سازش

دل سودازده آن مرغ که پرواز گرفت

نه چنان رفته که بینند دگر ره بازش

یوسف مصری اگر بندگی عشق نکرد

که نودی بعزیزی زجهان ممتازش

دل آشفته ززلفت گذرد چون بپرد

صعوه ای را که گرفتست بچنگل بازش

تا کی این سبحه و آن دفتر آلوده بزرق

سعی کن در قدم پیر مغان اندازش

پیر میخانه وحدت علی آن مخزن عشق

که بجز عقل نخستین نبود انبازش

ای خوشا طوس و خوش آن روضه جنت تمثال

وقت آنست که آنجا بری ای شیرازش

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

کس ندیده‌ست به شیرینی و لطف و نازش

کس نبیند که نخواهد که ببیند بازش

مطرب ما را دردیست که خوش می‌نالد

مرغ عاشق طرب انگیز بود آوازش

بارها در دلم آمد که بپوشم غم عشق

[...]

خواجوی کرمانی

هر دل غمزه کان غمزه بود غمّازش

هیچ شک نیست که پوشیده نماند رازش

شیر گیران جهانرا بنظر صید کنند

آن دو آهوی پلنگ افکن روبه بازش

هر زمان بر من دلخسته کمین بگشاند

[...]

وحشی بافقی

نوگلی کو که شوم بلبل دستان سازش؟

سازم از تازه جوانان چمن ممتازش

صغیر اصفهانی

در خمر طرهٔ طرار کمند اندازش

دل چنان رفت که در خواب ندیدم بازش

خواهی ار حال من و یار بدانی اینست

او بخون پیکر من میکشد و من نازش

چرخ را بیضه وش آورده بزیر پر خویش

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه