خواند دل حورت و شد معترف اینک به قصور
آن غلامی تو که بیرون کشی از جنت حور
از چه با مردم دیده شده همخانه
گر پری زآدمیانست به عالم مستور
قامتت را نتوان خواند که سرو چمنست
عارف از همت عالی ننماید مقصور
طایر عقل فروریخت پر از صولت عشق
پیش شهباز چه پرواز نماید عصفور
از شب هجر حکایت مکن و روز فراق
که رسد از پی شب و روز و پس از ظلمت نور
هر کرا چشم بود مینتوان گفت بصیر
مگر آن را که نظر وقف بود بر منظور
گفته بودم که شکایت کنم از غیبت تو
غیبتی نیست که گوییم حکایت به حضور
به جز از عشق ندارد دل افسرده سماع
مردگان را نکند زنده مگر نفخه حور
زیر آن زلف بناگوش عیان شد گویی
صبح عید است نمایان به شبان دیجور
عاقبت گرد لب لعل تو را خط بگرفت
خاتم از دست سلیمان بستد لشکر مور
آتشافشان ز چه رو گشته زبانش در کام
نشده سینه آشفته اگر وادی طور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به ابراز احساسات و عشق میپردازد. او معترف به قصور خود میشود و از زیبایی و جذابیت محبوبش صحبت میکند. شاعر به این نکته اشاره میکند که افراد عادی نمیتوانند به مقام و جایگاه واقعی محبوب دست یابند و او را با دیگران مقایسه میکند. همچنین، او از درد فراق و غیبت محبوبش شکایت میکند و بیان میکند که تنها عشق قادر است جان افسرده را زنده کند. در نهایت، شاعر به زیبایی و شگفتیهای وجود محبوبش اشاره کرده و با تصاویری خیالانگیز، احساسات عمیق خود را بیان میکند.
هوش مصنوعی: دل حور به گناه خود اعتراف کرده و میگوید این غلامی که تو را از بهشت حور بیرون میآورد، معترف است که در کارش قصور داشته است.
هوش مصنوعی: چرا با مردم زندگی میکند، اگر که از نوع انسان نیست و در این دنیا خود را پنهان کرده است؟
هوش مصنوعی: قد تو را نمیتوان مانند یک سرو چمن مطالعه کرد، زیرا انسان عارف با ارادهای بلند متوجه نمیشود که در چه محدودیتی قرار دارد.
هوش مصنوعی: پرندهی عقل در نتیجهی شدت عشق به زمین افتاد و حالا با این حال، چگونه میتواند در برابر پرندهی قویتری مثل شاهباز پرواز کند.
هوش مصنوعی: از درد جدایی و دوری حرف نزن، زیرا پس از شب سیاه و روز سخت، بالاخره روزنهای از نور و امید خواهد آمد.
هوش مصنوعی: هر کس که چشم دارد، نمیتوان گفت بیناست، مگر اینکه نگاه او به هدف و منظورش متمرکز باشد.
هوش مصنوعی: گفته بودم که از غیبت تو شکایت کنم، اما غیبتت آنقدر بزرگ و عمیق است که نمیتوانم فقط با کلمات از آن بگویم.
هوش مصنوعی: جز عشق هیچ چیز نمیتواند دل افسرده را زنده کند و تنها نفخهای از حور میتواند مردگان را زنده کند.
هوش مصنوعی: زیر آن زلف زیبا، حالتی به وجود آمده که گویا صبح عید در شب تار و تیره نمایان شده است.
هوش مصنوعی: در نهایت، گرد خط لب زیبای تو، نشان مخصوصی را به ثبت میرساند که مانند انگشتری از دست سلیمان، لشکری از مور را به خود جذب میکند.
هوش مصنوعی: آتشفشان چرا زبانش در کام نیست و سینهاش درهم ریخته شده است، اگرچه در وادی طور قرار دارد؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مشابهیابی بر اساس وزن و قافیه
تا که چشمه خورشید ضیا باشد و نور
چشم بد باد در ایام ضیاء الدین دور
دل او تا نشود خالی فردوس از هور
بیکی لحظه مبادا شده خالی ز سرور
به فلک میرسد از روی چو خورشید تو نور
قل هو الله احد چشم بد از روی تو دور
آدمی چون تو در آفاق نشان نتوان داد
بلکه در جنت فردوس نباشد چو تو حور
حور فردا که چنین روی بهشتی بیند
[...]
آفتابی و ز مهرت همه دلها محرور
چشم روشن بود آن را که تو باشی منظور
قربتت نیست میسر به نظر خرسندم
همه مردم نگرانند به خورشید از دور
انتظار نظرم پرده صبرم بدرید
[...]
هرگزم عشق نشد از سرِ پُر سودا دور
عشق از مشعلۀ نار برانگیزد نور
من نه بر قاعدۀ عقل و خرد سیر کنم
که منم شیفته و شیفته باشد معذور
طاقتِ نورِ تجلّی و چو من مسکینی
[...]
دوش با خود نفسی مصلحت دنیا را
میزدم هندسه ئی در بدو در نیک امور
گاه میساختمی بر که و حوضی که در او
جز بکشتی نکند خیل خیالات عبور
گه بصحرای هوس از پی نظار گیان
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.