صحبتی از جان مگر در پیش جانان گفتهاند
نور پیدا را حدیث از نار پنهان گفتهاند
قصه دلهای زار عاشقان با زلف تو
گرچه جمعی گفتهاند اما پریشان گفتهاند
سر بلند است ار سرش بر دار یاسا میزند
چون گدایی را شکایت پیش سلطان گفتهاند
تیره خاکی در بر اکسیر اعظم بردهاند
نام دیوی زشت را نزد سلیمان گفتهاند
با لبت گفتند درد دل مرا از دشمنی
دوستی شد درد را چون بهر درمان گفتهاند
اشتیاق پیر کنعان بهر یوسف بردهاند
حالت بستان جنت را به رضوان گفتهاند
همچنان گفتند کآمد یارت امشب در وثاق
مژده تشریف یوسف را به زندان گفتهاند
عشق را سودا شما رند ار حکیمان عیب نیست
آنچه را با چشم ظاهر دیدهاند آن گفتهاند
سر پنهان دل ار مانده است آه و آب چشم
هر دو در یک لمحه از سر تا به پایان گفتهاند
گر به دل مدحت بسی گفتند از اهل سخن
دلنشینتر آمد آن مدحی که از جان گفتهاند
شیخ گفت آشفته در وصف علی کرده علو
بیش از این میدانمت جانا که ایشان گفتهاند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عیب جویانم حکایت پیش جانان گفتهاند
من خود این پیدا همیگویم که پنهان گفتهاند
پیش از این گویند کز عشقت پریشانست حال
گر بگفتندی که مجموعم پریشان گفتهاند
پرده بر عیبم نپوشیدند و دامن بر گناه
[...]
شادباش ای دل که حالت پیش جانان گفته اند
ماجرای درد تو یکیک بدرمان گفته اند
شوق بلبل پیش گل یکسر حکایت کرده اند
حالت پروانه را با شمع رخشان گفته اند
این چه دولت بود یارب کز چنین مور ضعیف
[...]
اهل دل زلف درازت رشته جان گفتهاند
زین حدیثم بوی جان آمد که ایشان گفتهاند
تا دهانت نیست پیدا وز نظرها شد نهان
خردهبینان وصف آن پیدا و پنهان گفتهاند
زآن دهان چون شکر هر گه حدیث آمد به لب
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.