ماراست دوست یک دو جهان جمله دشمنند
یک سینه پیش نه همه گر تیر میزنند
ای سرو سرفراز که در باغ دلبری
آزاد خلق و دست تعلق بدامنند
بگذر بسومنات تو بت روی سیم تن
تا نقش بت زبتکده کفار برکنند
مرهم از آن دو لب مطلب دغدار عشق
کاینان بزخم خلق نمک میپراکنند
گفتم چه پیشه اند دو چشمت بغمزه گفت
ایشان برای کشتن مردم معینند
لبریز شد زباده عشق تو جام دل
بر گو بشیخ و شحنه که آن جام بشکنند
نام تو برد مطرب و در بزم صوفیان
من گوش بر سماع و همه چشم بر منند
آشفته احولان نشناسند سر حق
شاید اگر بدیده احمد نظر کنند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به موضوعاتی چون عشق، دشمنی، و زیبایی پرداخته است. او به دوستان و دشمنان اشاره میکند و میگوید که حتی کسانی که به ظاهر دوست هستند، ممکن است دشمنی کنند. همچنین به محبوبی با زیبایی اشاره میکند که در باغ عشق درخشان است و دیگران به او دل بستهاند. شاعر از عشق و درد ناشی از آن سخن میگوید و اظهار میکند که چشمان محبوب برای کشتن دلها کار میکنند. در نهایت، او به بزم صوفیان و عشق خود اشاره کرده و بیان میکند که در این عالم، بسیاری از مردم حقیقت را نمیشناسند و شاید با دیدن جمال الهی، متوجه شوند.
هوش مصنوعی: دوستی که مانند مار است، در حالی که دیگران دشمن هستند. در یک دل و در یک جا، همه در حال تیراندازی به سوی او هستند، اما اگر چه به او ضربه میزنند، او همچنان در پی هدف خود است.
هوش مصنوعی: ای سرو بلندبالا و زیبای باغ، تو نماد آزادی و جذابیت هستی، در حالی که دیگران به زنجیرههای وابستگی گرفتارند.
هوش مصنوعی: بگذر تا مناجات تو بتواند زیبایی چهرهات را از دل سنگ بکند و تصویری از بتهای کافر را محو کند.
هوش مصنوعی: لبان دوگانه عشق، مانند مرهمی هستند که بر زخمهای دل میگذارند و از این زخمها نمک میپاشند. این یعنی عشق درد و رنجی دارد که با نغمههای دلنشین آن تسکین مییابد.
هوش مصنوعی: گفتم دو چشمانت چه کاره هستند، با ناز و ادای خاصی پاسخ داد که وظیفه آنها از بین بردن مردم است.
هوش مصنوعی: دل من از عشق تو پر شده است، به دیگران بگو که این احساس را نابود نکنند و نگذارند این پیوند را بشکنند.
هوش مصنوعی: مطرب نام تو را میبرد و در جمع صوفیان من به صدایش گوش میدهم و همه نگاهها به سمت من است.
هوش مصنوعی: آشفتگی و گیجی افرادی که درک صحیحی از حقیقت ندارند، دلیل بر نادانی آنهاست. شاید اگر به چشمان احمد بنگرند، بتوانند حقیقت را بهتر ببینند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن خوشه های رز نگر آویخته سیاه
گویی همی شبه به زمرد در اوژنند
وان بانگ چَزد بشنو ، از باغ نیمروز
همچون سفال نو که به آبش فرو زنند
این خواجه زادگان که درین شهر و برزنند
مردند مرزنانرا لیکن مرا زنند
زینگونه مولعند برآورد و برد من
کزشان زبر فرو نزنم زیر و برزنند
خورشید چرخ شیفته بر رویشان ولیک
[...]
با دوست باش گر همه آفاق دشمنند
کاو مرهم است اگر دگران نیش میزنند
ای صورتی که پیش تو خوبان روزگار
همچون طلسم پای خجالت به دامنند
یک بامداد اگر بخرامی به بوستان
[...]
جمعی که مرهم جگر خستهٔ منند
از جعد عنبرین همه عنبر به دامنند
از تیر غمزه رخنه به جانم فکندهاند
خیلی که از دو زلف خداوند جوشنند
من دشمنم به خیل نکویان که این گروه
[...]
ترکان چشم او پی خونریزی منند
کاین گونه بر دلم ز مژه ناوک افکنند
هر کس که دید سجدهٔ ما پیش ابرویش
گفتا که این بود بت و اینان برهمنند
انداختند خوش سپر اندر در طریق عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.