بده ساقیا باده زآن جام سرمد
که با عقل شد نفس سرکش ممهد
از آن می که تابد از او نورحیدر
از آن می که نازد باو شرع احمد
از آن می که آمد علی ساقی او
از ان می که سرخوش از او شد محمد
از آن می که نوشید شاه شهیدان
تأسی از او بر پدر کرد و برجد
از آن می که نوشید در نجد مجنون
بزنجیر دیوانگی شد مقید
کران تا کران مست از آن نشئه بینم
چه برو چه بحر و چه کوه و چه سرحد
برین تخت تکیه نکرده است عاقل
که جم جام بنهاد و کاوس مسند
گر آئی بیاید مرا عمر رفته
مگو نیست در دهر عمر معود
زمجد و بزرگی دوران تو بگذر
که گردی بروز قیامت ممجد
بآشفته زان جام وحدت ببخشا
که توحید گوید بتائید سرمد
بمیری دلا گر تو در حب حیدر
بمانی تو باقی به عالم مخلد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بناز ای خداوند اقبال سرمد
به بخت همایون و تخت ممهد
مغیث زمان ناصر اهل ایمان
گزین احد یاور دین احمد
خداوند فرمان ملک سلیمان
[...]
چو گونی لقب نازل از آسمان شد
نهان از چه شد آب حیوان که داند
بحمدالله، این موضع پرصفا را
بخیر آمد انجام از لطف ایزد
بخیر است انجام آن نیک بختی
که شد بانی این بنا از سر جد
ز اندیشه جستم چو تاریخ، گفتا:
[...]
الا ای معنبر شمال مورد
که جسم لطیفی و روح مجرد
گهی از دمت، دلگشایی معاین؛
گه از مقدمت، جانفزایی مشاهد
هم از تست، روی شگرفان مصفا؛
[...]
چه دانیم که ما خوش که این است ناخوش
خوش است آنچه بر ما خدا میپسندد
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.