خامه تا نقش تو مصور کرد
عشق بر حسن تو نماز آورد
همچو شیطان رجیم شد زازل
هر که بر خاک پات سجده نکرد
با تو زهر مذاب شیرین است
بی تو قند و شکر نشاید خورد
صدف بحر صنع را نازم
کاینچنین گوهر ثمین پرورد
گر زخار مژه نیندیشی
دیده فرشی براه تو گسترد
همه دلها گریخت در مویت
چشم مست تو بسکه عربد کرد
روی دلدار کی عیان بینی
تا نخیزی تو از میان چون گرد
قول ناصح چو باد و عشق آتش
آتشم کی زبان گردد سرد
آدمی کاو نه دوستدار علیست
آدمی روست نی زنست و نه مرد
طایف کعبه بی ولای علی
گو بگرد مقام و رکن مگرد
دل آشفته راست درد دوا
گو بمیرد طبیب از این درد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اشتر گرسنه کسیمه برد
کی شکوهد ز خار؟ چیره خورد
نانوردیم و خوار و این نه شگفت
که برِ ورد، خار نیست نورد
مردم اندر خور زمانه شدهست
نرد چون شاخ گشت و شاخ چون نرد
از تک اسب و بانگ نعرۀ مرد
کوه یر نوف شد هوا پر گرد
شعر سید محمد ناصر
دل من شاد کرد و خرم کرد
شدم از گرمی طبیعی پوست
همچو تشنه که آب باید سرد
بر دل من نشاط رامش یافت
[...]
صدر اسلام زنده گشت و نمرد
گر چه صورت به خاک تیره سپرد
در جهان بزرگ ساخت مکان
هم بخردان گذاشت عالم خرد
پس تو گویی که مرثیت گویش
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.