گنجور

 
سعدی

بناز ای خداوند اقبال سرمد

به بخت همایون و تخت ممهد

مغیث زمان ناصر اهل ایمان

گزین احد یاور دین احمد

خداوند فرمان ملک سلیمان

شهنشاه عادل اتابک محمد

ز سعد ابوبکر تا سعد زنگی

پدر بر پدر نامور جد بر جد

سر بندگی بر زمینش نهاده

خداوندگاران دریا و سرحد

همه نامداران و گردن فرازان

به زنجیر سبق الایادی مقید

خردمند شاها رعیت پناها

که مخصوص بادی به تأیید سرمد

یکی پند پیرانه بشنو ز سعدی

که بختت جوان باد و جاهت مجدد

نبودست تا بوده دوران گیتی

به ابقای ابنای گیتی معود

مؤبد نمی‌ماند این ملک دنیا

نشاید بر او تکیه بر هیچ مسند

چنان صرف کن دولت و زندگانی

که نامت به نیکی بماند مخلد

 
 
 
فعال یا غیرفعال‌سازی قفل متن روی خوانش من بخوانم
کمال خجندی

چو گونی لقب نازل از آسمان شد

نهان از چه شد آب حیوان که داند

واعظ قزوینی

بحمدالله، این موضع پرصفا را

بخیر آمد انجام از لطف ایزد

بخیر است انجام آن نیک بختی

که شد بانی این بنا از سر جد

ز اندیشه جستم چو تاریخ، گفتا:

[...]

آذر بیگدلی

الا ای معنبر شمال مورد

که جسم لطیفی و روح مجرد

گهی از دمت، دلگشایی معاین؛

گه از مقدمت، جانفزایی مشاهد

هم از تست، روی شگرفان مصفا؛

[...]

آشفتهٔ شیرازی

بده ساقیا باده زآن جام سرمد

که با عقل شد نفس سرکش ممهد

از آن می که تابد از او نورحیدر

از آن می که نازد باو شرع احمد

از آن می که آمد علی ساقی او

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه