ای رفته و نشناخته قدر دل ما را
باز آی که مردیم زهجر تو خدا را
هر روزه جفا کردی و گفتی که وفا بود
طفلی زوفا فرق نکردی تو جفا را
گردد بجفای تو گرفتار ادیبت
کاداب وفا هیچ نیاموخت شما را
دل خانه حق است خرابش چه پسندی
غم نیست که نشناخته ی خانه خدا را
بختم نشود یار که روی تو ببینم
در منزل خورشید کجا بار سها را
درد از تو و درمان زتو بهر چه طبیبا
در دم بفرستی و کنی منع دوا را
آشفته نگفتم که مکن رخنه بمویش
کاشفته کنی همچو خود آنزلف دو تا را
در مذهب ما خاک نجف آب حیات است
گو خضر طلبکار بود آب بقا را
بر عرض تفاخر کند ار خاک تو شاید
زیرا که در او خانه بود شیر خدا را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به محبوبی که رفته و شناختهشده نیست، خطاب میکند و از درد فراق و بیوفایی او شکایت میکند. او میگوید که هر روز محبوبش به او جفا کرده و در عین حال ادعای وفا داشته است. شاعر بیان میکند که دلش در خانه خدا خراب شده و غم ندارد که چگونه محبوبش را نمیشناسد. او از درد و درمان ناشی از عشق به محبوبش صحبت میکند و به بینتیجه بودن تلاشهایش در درمان اشاره میکند. در نهایت، شاعر به قد و منزلت خاک نجف اشاره میکند و میگوید که این خاک در واقع آب حیات است و ارزشمندتر از هر چیز دیگر است.
هوش مصنوعی: ای کسی که رفتهای و شناختی از ارزش دل ما نداری، برگرد که ما به خاطر دوری تو داریم میمیریم، به خدا قسم!
هوش مصنوعی: هر روز به من بیرحمی کردی و میگفتی که وفاداری. نمیدانستی که بین وفا و ستم چه تفاوتی وجود دارد.
هوش مصنوعی: به خاطر بیوفایی تو، شاعر گرفتار شده و هیچ وفایی از تو نیاموخته است.
هوش مصنوعی: دل، محل حضور خداوند است. چرا باید آن را خراب کنی؟ غمی نیست که کسی خانه خدا را نشناسد.
هوش مصنوعی: به سرنوشت من نه، که نمیتوانم در خانهی خورشید، جمال تو را ببینم، ای منبع نور و زیبایی.
هوش مصنوعی: درد من و درمان من از خودت است، پس چرا پزشک را به کمک میطلبی و از داروها دور میکنی؟
هوش مصنوعی: نگفتم که موی او را به هم نریزید، چون خود او هم دو زلف دارد که رازهایش را نپوشانده است.
هوش مصنوعی: در آیین ما، خاک نجف به عنوان یک منبع زندگی و جاودانگی شناخته میشود، حتی اگر شخصیت خضر هم در جستجوی آب جاودان باشد، باید بداند که این آب در خاک نجف نهفته است.
هوش مصنوعی: اگر خاک تو به خود ببالد و به خود بزند، باید بداند که در درونش جایگاه شیر خدا بوده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گر راه بود بر سر کوی تو صبا را
در بندگیت عرضه کند قصه ما را
ما را بسرا پرده ی قربت که دهد راه
بر صدر سلاطین نتوان یافت گدا را
چون لاله عذاران چمن جلوه نمایند
[...]
ای عید رخت کعبه دل اهل صفا را
هر لحظه صفایی دگر از روی تو ما را
تو کعبه حسنی و سر زلف تو حرم روح قدس را
در موقف کون تو مفام اهل صفا را
لبیک زنان بر عرفات سر کویت
[...]
چون کعبهٔ وصل تو مقامست صفا را
در قبلهٔ خود آی، تا بپرستیم خدا را
چون غنچه کسی یافت هوای سر کویت
کاندر دل تنگش نبود راه هوا را
تو تازه بهاری و به سودای تو چون گل
[...]
رحمی بکن آخر به من خسته خدا را
از حد مبر آخر به دلم جور و جفا را
زین بیش نماندهست مرا طاقت هجران
آخر نظری کن به من از لطف، خدا را
یک شب ز سر لطف، تو بر وعده وفا کن
[...]
سیمین ذقنا سنگدلا لاله عذارا
خوش کن به نگاهی دل غم پرور ما را
این قالب فرسوده گر از کوی تو دور است
القلب علی بابک لیلا و نهارا
آزرده مبادا که شود آن تن نازک
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.