گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

نتوان گفت جز آن سلسله مویاری هست

یا بجز عشق بتان در دو جهان کاری هست

ایخوش آن سر که سزاوار سرداری هست

خرم آن جان که پسند قدم یاری هست

نتوان جست در آن زلف دل غمزده را

که در این سلسله هرگوشه گرفتاری هست

کافر عشق مسلمان نبود در همه کیش

منکرانرا خبری کن اگر انکاری هست

بسکه مستغرق سودای گل آمد بلبل

خبرش نیست که در صحن چمن خاری هست

گفتمتش از چه برانی که سگ کوی توام

گفت در خیل سگانم چو تو بسیاری هست

اینچنین نافه که عنبر دهد و مشک ختن

بخطا گفت که در طبله عطاری هست

پیش تیر نظر تو سپر انداخت قضا

کسی قدر را ببر قدر تو مقداری هست

نقش آنزلف و رخ آشفته بفر خار ببر

تا نگویند که در بتکده زناری هست

همه خوبان جهان مظهر نور علی اند

یوسف ماست که در هر سربازاری هست

درد دلرا نتوان گفت چه درد است طبیب

میتوان گفت که بیماری و آزاری هست

کنجکاوی کند آن غمزه فتان به دلم

می‌توان یافت که با جان منش کاری هست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هست

یا شب و روز به جز فکر توأم کاری هست

به کمند سر زلفت نه من افتادم و بس

که به هر حلقهٔ موئیت گرفتاری هست

گر بگویم که مرا با تو سر و کاری نیست

[...]

ابن یمین

گر چه هر دم ز غمت بر دلم آزاری هست

باشم اغیار اگر جز تو مرا یاری هست

نشود دور ز تیغ تو که هرگز نکند

بلبل اندیشه که اندر پی گل خاری هست

گر خطت هست مزور سزد ایدوست از آنک

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابن یمین
سیف فرغانی

همچو من وصل ترا هیچ سزاواری هست

یا چو من هجر ترا هیچ گرفتاری هست

دیده دهر بدور تو ندیده است بخواب

که چو چشمت بجهان فتنه بیداری هست

ای تماشای رخت داروی بیماری عشق

[...]

نظام قاری

مشنو ای دوست که بعد از تو مرا یاری هست

یا شب و روز بجز ذکر توام کاری هست

مشنو ای جبه که جز پیرهنم یاری هست

یا بجز پیچش دستار مرا کاری هست

گر بگوئی که بحمل و تتقم کاری نیست

[...]

وحشی بافقی

تو جفاکن که از اینسوی وفاداری هست

طاقت و صبر مرا حوصلهٔ خواری هست

با دلم هر چه توان کرد بکن تا بکشد

کز من و جان منش نیز مددکاری هست

می‌خرم مایه هر شکوه به سد شکر ز تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از وحشی بافقی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه