ای قافلهسالار ز لیلی خبری نیست
بانگ جرسی هست و ز مجنون اثری نیست
بر بست میان تنگ به قتلم که مگر خلق
در شهر نگویند که او را کمری نیست
حرمان ثمر تخم وفا کشت در این باغ
ای نخل محبت به جز اینت ثمری نیست
اول قدم از آتش نمرود گذر کن
در شاهره عشق جز این رهگذری نیست
ای برق جهانسوز که در جلوهٔ امشب
بگذر که در این دشت دگر خشک و تری نیست
با این همه فرزند که یعقوب به بر داشت
جز دیدن یوسف به خیال پسری نیست
بر بی سر و پایان اگر ای پیر نبخشی
چون من به همه میکده بی پا و سری نیست
جز دیدن منظور چه حاصل بودت چشم
افسوس بر آن دیده که او را نظری نیست
بازا که در دیده و دل بهر تو باز است
کاینجا نه به غیر از تو سرای دگری نیست
آن را که دلی نیست خورد خون جگر را
فریاد ز آشفته که او را جگری نیست
روبهصفتان را بهل و رو به علی کن
در بیشهٔ ایجاد جز او شیر نری نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به تب و تاب و ناامیدی معشوقی اشاره دارد که خبری از عشق (لیلی) نیست و نشانهای از یار (مجنون) دیده نمیشود. شاعر به تنهایی و درد خود اشاره میکند و میگوید در این دشت خشک، امیدی به خوشی و میوه محبت نیست. او در مسیر عشق، با آتش موانع روبهروست و تاکید میکند که جز عشق، مسیری دیگر وجود ندارد. در این میدان درد، جز آرزوی دیدار معشوق، چیز دیگری نمیبیند. در نهایت، عشق را تنها پناهگاه و حقیقت زندگی میداند و معتقد است که بدون عشق، زندگی بیمعنا و بیفایده است.
هوش مصنوعی: ای رهبر و راهنمای این قافله، خبری از لیلی نیست و در عوض صدای زنگ جرس به گوش میرسد، اما نشانی از مجنون دیده نمیشود.
هوش مصنوعی: در میان تنگه، به خاطر کشته شدنم، به خودم میگویم شاید مردم شهر نگویند که من از کمری بیبهرهام.
هوش مصنوعی: درخت محبت که تنها میوهاش وفاست، در این باغ خشک شده و هیچ نتیجهای جز این حسرت ندارد.
هوش مصنوعی: اولین گام خود را از آتش نمرود که نماد سختیها و چالشهاست، عبور کن. در مسیر عشق، تنها این راه را باید بپیمایی و راه دیگری وجود ندارد.
هوش مصنوعی: ای نور درخشانی که امشب نمایان هستی، بگذر از اینجا، چرا که در این دشت دیگر نه خشکی باقی مانده و نه رطوبتی.
هوش مصنوعی: یعقوب فرزندان بسیاری داشت، اما در دلش تنها آرزوی دیدن یوسف باقی مانده بود و به غیر از آن به هیچ چیز دیگری فکر نمیکرد.
هوش مصنوعی: اگر تو، ای پیر، بر بی سر و بی پای خود رحمت نکنید، هیچ کسی مانند من نیست که به میکده بی پا و بی سر برود.
هوش مصنوعی: جز دیدن هدفی نداشتی، افسوس بر چشمی که او را نخواهد دید.
هوش مصنوعی: برگرد و بر من بنگرید که چشمانم و قلبم تنها برای تو باز است، زیرا در اینجا هیچ سرای دیگری جز تو وجود ندارد.
هوش مصنوعی: کسی که دل ندارد، میتواند به راحتی از درد و رنج دیگران بهرهبرداری کند. کسی که در او احساسی نیست، هیچ درکی از زجر و احساسات دیگران ندارد و از اینرو نمیتواند برای آنها همدردی کند.
هوش مصنوعی: به افرادی که دارای خصائل ناپسند هستند توجه نکن و به علی (ع) روی آور، زیرا در دنیای خلقت غیر از او، شیر نر دیگری وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای میر جهانگیر چو تو دادگری نیست
چون تو بگه کوشش و بخشش دگری نیست
ناداده ترا گردش گردون شرفی نیست
نسپرده ترا طایر میمون هنری نیست
بر روی زمین رزمگهی نیست که تا حشر
[...]
عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست
وصل لب تو در خور هر بی خبری نیست
هر چند نگه میکنم از روی حقیقت
یک لحظه ترا سوی دل ما نظری نیست
تا پای تو از دایرهٔ عهد برون شد
[...]
در ده خبر است این که ز مه ده خبری نیست
وین واقعه را همچو فلک پای و سری نیست
عقلم که جهان زیر و زبر کرد به فکرت
بی خویش از آن شد که ز خویشش خبری نیست
جان سوخته زان شد که از آنها که برفتند
[...]
از سوز دل مات همانا خبری نیست
کاین ناله شبهای مرا خود سحری نیست
هستند تو را عاشق بسیار ولیکن
دلسوخته در عشق تو چون من دگری نیست
از بهر دوای دل پر درد ضعیفم
[...]
ای خرده شناسان که بانواع فضایل
ارباب شرف را چو شما راهبری نیست
حیف است که با این هنر و فضل شما را
از حال دل مردم دانا خبری نیست
سرمایه سودش چه کنی محنت و رنج است
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.