گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

ای قافله‌سالار ز لیلی خبری نیست

بانگ جرسی هست و ز مجنون اثری نیست

بر بست میان تنگ به قتلم که مگر خلق

در شهر نگویند که او را کمری نیست

حرمان ثمر تخم وفا کشت در این باغ

ای نخل محبت به جز اینت ثمری نیست

اول قدم از آتش نمرود گذر کن

در شاهره عشق جز این رهگذری نیست

ای برق جهان‌سوز که در جلوهٔ امشب

بگذر که در این دشت دگر خشک و تری نیست

با این همه فرزند که یعقوب به بر داشت

جز دیدن یوسف به خیال پسری نیست

بر بی سر و پایان اگر ای پیر نبخشی

چون من به همه میکده بی پا و سری نیست

جز دیدن منظور چه حاصل بودت چشم

افسوس بر آن دیده که او را نظری نیست

بازا که در دیده و دل بهر تو باز است

کاینجا نه به غیر از تو سرای دگری نیست

آن را که دلی نیست خورد خون جگر را

فریاد ز آشفته که او را جگری نیست

روبه‌صفتان را بهل و رو به علی کن

در بیشهٔ ایجاد جز او شیر نری نیست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
قطران تبریزی

ای میر جهانگیر چو تو دادگری نیست

چون تو بگه کوشش و بخشش دگری نیست

ناداده ترا گردش گردون شرفی نیست

نسپرده ترا طایر میمون هنری نیست

بر روی زمین رزمگهی نیست که تا حشر

[...]

سنایی

عشق رخ تو بابت هر مختصری نیست

وصل لب تو در خور هر بی خبری نیست

هر چند نگه می‌کنم از روی حقیقت

یک لحظه ترا سوی دل ما نظری نیست

تا پای تو از دایرهٔ عهد برون شد

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
عطار

در ده خبر است این که ز مه ده خبری نیست

وین واقعه را همچو فلک پای و سری نیست

عقلم که جهان زیر و زبر کرد به فکرت

بی خویش از آن شد که ز خویشش خبری نیست

جان سوخته زان شد که از آنها که برفتند

[...]

همام تبریزی

از سوز دل مات همانا خبری نیست

کاین ناله شب‌های مرا خود سحری نیست

هستند تو را عاشق بسیار ولیکن

دل‌سوخته در عشق تو چون من دگری نیست

از بهر دوای دل پر درد ضعیفم

[...]

ابن یمین

ای خرده شناسان که بانواع فضایل

ارباب شرف را چو شما راهبری نیست

حیف است که با این هنر و فضل شما را

از حال دل مردم دانا خبری نیست

سرمایه سودش چه کنی محنت و رنج است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه