گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

من کیستم که وصف کنم از جمال دوست

ما ذره آفتاب حقیقت جمال دوست

چون دوست گر بدست فتد دیگری گر

تا وصف گوید او زجمال کمال دوست

گر آفتاب تیغ بعالم کشد صباح

بر آفتاب تیغ کشیده هلال دوست

از سرو ناز معتدلت باغبان مگو

کامد بجلوه قامت باعتدال دوست

پروانه وقت سخت از خود خبر نداشت

مشغول خویشتن نشد از اشتغال دوست

نقاش عاجز است چو از نقش آن نگار

آشفته عاشق است بنقش خیال دوست

یکقطره است بحر محبت زجوی عشق

یک میوه است حسن بتان از نهال دوست

جم را که آن جلال و حشم داد روزگار

این حشمتش کرانه بود از جلال دوست

با هجر او بسازم و سوزم همی چو شمع

نبود اگر میسر ما را وصال دوست

این جمله نقش ماست کز آئینه شد عیان

وصفی که شد زلف و رخ و خط و خال دوست

ما را سؤال در صف محشر زحیدر است

عاشق نداشت غیر جواب سؤال دوست

در دوستی چو سیرت دشمن گرفته ایم

سر برنیاوریم هم از انفعال دوست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست

بر خوردن از درخت امید وصال دوست

بختم نخفته بود که از خواب بامداد

برخاستم به طالع فرخنده فال دوست

از دل برون شو ای غم دنیا و آخرت

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
اوحدی

دل بسته شد به دام دو زلف چو دال دوست

بر بوی دانها که بدیدم ز خال دوست

دل را چه قدر و قیمت و جان چیست؟ کین دو رفت

وندر خجالتیم هنوز از جمال دوست

جانش چگونه تحفه فرستم؟ کزوست جان

[...]

شاه نعمت‌الله ولی

جانم خیال شد به خیال خیال دوست

دل بیقرار گشت به عشق وصال دوست

هر کس به آرزوی جمالست در جهان

مائیم و آرزوی خیال جمال دوست

مهر منیر چیست شعاعی ز روی یار

[...]

نظام قاری

صبحی مبارکست نظر بر جمال دوست

بر خوردن از درخت امید وصال دوست

افزون زرخت نو شده حسن و جمال دوست

از زیور وزرست زیادت کمال دوست

رخت به گزیده و والای سیبکی

[...]

اسیری لاهیجی

بختم مدد نداد که بینم وصال دوست

ای کاشکی ز دور به بینم جمال دوست

از جان و از جهان بهوایش برآمدم

بیرون نرفت از دل و جانم خیال دوست

جان و دلم همیشه لگدکوب عشق اوست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه