گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

گر تو اقامت کنی به آن قد و قامت

روز قیامت عیان کنی ز کرامت

چون روم از کوی تو به پند و نصیحت

من که وطن کرده‌ام به کوی ملامت

دامن وصلت ز دست بیهده دادیم

بر سر خود بیختیم خاک ندامت

قدر بهشت وصال هرکه ندانست

سوخت زنار فراق تو به غرامت

شاهد روشن نداشت چون مه رویت

دعوی سرو چمن که کرد به قامت

محرمِ کعبه ، گرَت به یاد ببیند،

عمره و حج را بدل کند به اقامت

تا که کنی عرضه کشتگان خود ای شوخ

محشر دیگر به پا کنی به قیامت

گنج نیاید هرآنکه رنج نبیند

گو بنشینند طالبانِ سلامت

سلطنت باغ خلد برد مسلم

هرکه ز داغت به جبهه داشت علامت

دست ازل از کرم در اول نوروز

بر سر حیدر نهاد تاج کرامت

گر شده آشفته بنده تو عجب نیست

بندگی تو بزرگی است و فخامت

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
مسعود سعد سلمان

ماه صیام آمد این ملک به سلامت

فرخ و فرخنده باد ماه صیامت

آمد ماه بزرگوار گرامی

و آسود از تلخ باده زرین جامت

نزد خداوند عرش بادا مقبول

[...]

سعدی

این که تو داری قیامتست نه قامت

وین نه تبسم که معجزست و کرامت

هر که تماشای روی چون قمرت کرد

سینه سپر کرد پیش تیر ملامت

هر شب و روزی که بی تو می‌رود از عمر

[...]

حکیم نزاری

هر که ببیند تو را بدین قد و قامت

باز نیاید به هوش تا به قیامت

جان و دل و دانش و خرد به تو دادیم

در حق ما بوسه ای نرفت کرامت

تا تو در آیی به باغ اگرچه ادب نیست

[...]

امیرعلیشیر نوایی

ای بگه جلوه قامت تو قیامت

آن قد رعنا قیامت است نه قامت

گاه خرامت هزار جان بدر از تن

گر برود گو برو تو باش سلامت

بی تو دمی گر زنم مردن ازان به

[...]

نیر تبریزی

چند برد زاهد انتظار قیامت

گو ز قیامت گذشت جلوه قامت

دل زقیامت براستی نتوان کند

گو بسر ما رود هزار قیامت

بست نگاه تو چشم عارف و عامی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه