گنجور

 
نیر تبریزی

چند برد زاهد انتظار قیامت

گو ز قیامت گذشت جلوه قامت

دل زقیامت براستی نتوان کند

گو بسر ما رود هزار قیامت

بست نگاه تو چشم عارف و عامی

سحر بتابید بر فنون کرامت

دل چه سلامت بدور چشم تو بیند

ایخم ابرو سر تو باد سلامت

خون بود آیت ز زخم ماهی دریا

سرخی چشمت بخون ماست علامت

آهوی وحشی است دل ز دیده میفکن

صید چو رفت از نظر چه سود ندامت

سرو قدی راست کرد تا بخرامد

پیش تو در گل فکند رحل اقامت

تیر نگاهی اگر ز چشم تو گم شد

خون نشد ایشوخ جان ببر بغرامت

عشق و ملامت کشی دو یار قدیمند

لطف مبر از من ایخدنگ ملامت

پای نگارین مکش ز دیده نیر

کز همه بیمهریست و از تو کرامت