گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

زشور آن لب شیرین که در جهان انداخت

گمان مکن که شکر در میان توان انداخت

چه نقشها که عیان شد زسیم ساده او

زطرح کینه که آن ماه مهربان انداخت

سخن زنقطه موهوم رفت و باز حکیم

حدیث لعل سخنگویت در میان انداخت

بصحن باغ نه گلهای آتشین است این

که عکس روی تو آتش ببوستان انداخت

چه جلوه بود که حسن تو کرد بی پرده

چه فتنه بود که موی تو در میان انداخت

زطن غیر رهائی نیافت با همه جهد

اگر چه عیسی خود را بآسمان انداخت

سری بحلقه عشاق برکند عاشق

بپای دوست اگر سر نهاد و جان انداخت

چه شمع آتشی آشفته داشت پنهانی

که شور عشق تواش شعله در زبان انداخت

چه عشق پرتو شمع ازل علی ولی

که روح بر در او چوآسمان انداخت

بحیله با سگ کویت گرفته ام الفت

که خویش را بتوانم در آستان انداخت

 
 
 
عراقی

به یک گره که دو چشمت بر ابروان انداخت

هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت

فریب زلف تو با عاشقان چه شعبده ساخت؟

که هر که جان و دلی داشت در میان انداخت

دلم، که در سر زلف تو شد، توان گه گه

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از عراقی
امامی هروی

شبت ز بهر چه بر روز سایبان انداخت

که روز من به شب تیره در گمان انداخت

که داد جز رخ و زلفت نشان روز و شبی

که آن براین شکن و این گره بر آن انداخت

دو زلف پر گرهت گر نگه کنی دو شبند

[...]

مجد همگر

چو عکس روی تو پرتو بر آسمان انداخت

زمانه را به دو خورشید در گمان انداخت

جهان ز زحمت تاریکی شب ایمن شد

چو آفتاب رخت سایه بر جهان انداخت

فزود رونق بستان عارضت کامسال

[...]

سعدی

چه فتنه بود که حسن تو در جهان انداخت

که یک دم از تو نظر بر نمی‌توان انداخت

بلای غمزه نامهربان خون‌خوارت

چه خون که در دل یاران مهربان انداخت

ز عقل و عافیت آن روز بر کران ماندم

[...]

امیرخسرو دهلوی

چه تیر بود که چشم تو ناگهان انداخت؟

که برنشانه دلهای عاشقان انداخت

شمایل قند رعنا و طبع موزونت

هزار فتنه و آشوب در جهان انداخت

کمال حسن تو جایی رسید در عالم

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه