دوست بخلوتگه دل برنشست
در برخ خیل رقیبان ببست
نوبت شادی بزن ای نوبتی
کامدم آن دولت رفته بدست
گرچه بود عقل که مفتون تست
ور همه عنقا زکمندت بخست
آهوی ایندشت نیفتد بدام
ماهی این دجله نیاید بشست
میل بمرهم نکند ای طبیب
از نمک عشق چو داغی بخست
شوق بدل آمد و صبرم گریخت
عشق بپا خاست و عقلم نشست
بست بمن در شب دوشینه عهد
از چه ببست وز چه رو بر شکست
داده ام اندر ره تو آنچه بود
خود تو ببر هر چه ببینی که هست
پرتو تو یافته در بتکده
سجده به بت کرد از آن بت پرست
ریخت می عشق علی تا بجام
هر دو جهان آمده زآن نشئه مست
بندگی کس نتوانیم کرد
داغ تو داریم زروز الست
هر که شد آشفته زسودای تو
از همه قیدی بجهان باز رست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بود و نبود آنچه بلندست و پست
باشد و این نیز نباشد که هست
نیم شبی سیم برم نیم مست
نعرهزنان آمد و در در نشست
هوش بشد از دل من کاو رسید
جوش بخاست از جگرم کاو نشست
جام می آورد مرا پیش و گفت
[...]
من به عذاب اندرم، آری رواست
مجلس عالی به شراب اندرست
صبحدمان، ازمی گل بوی مست
همچو نسیم سحرازجا به جست
خواب نهان، در سر شهلای شوخ
تاب عیان، در سر مرغول شست
خانه بهم بر زده چون عهد ترک
[...]
همچو گل سرخ برو دست دست
همچو میی خلق ز تو مست مست
بازوی تو قوس خدا یافت یافت
تیر تو از چرخ برون جست جست
غیرت تو گفت برو راه نیست
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.