گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

این شکل بشر زمشکلاتست

ممکن چو تو کی زممکنانست

این جمله صفات کبریائی

تفسیر بیان حسن ذاتست

حاشا که بجز خط تو باشد

بر تنگ شکر اگر نباتست

پیش گل روی تو گلستان

چون نقش بر آب بی ثباتست

کی ذات تو را صفت توان کرد

کاوصاف تو برتر از صفاتست

بر دیده ما بران سفینه

کاین دجله آن دگر فراتست

در بتکده رو که بشکنی بت

کی چون تو صنم بسومناتست

صبحست قفای شام هجران

در ظلمت چشمه حیاتست

هر چیز بود جهت پذیرد

جز عشق که خارج از جهاتست

در بازی عشق خسرو عقل

شاه است ولی اسیر و ماتست

آشفته میفروش نوح است

میخانه سفینه نجاتست

از خاک نجف تو رو مگردان

کاین خانه پناه کایناتست

در وصف علیست عقل حیران

نه واجب نه زممکناتست

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مسعود سعد سلمان

گرمابه سه داشتم به لوهور

وین نزد همه کسی عیان است

امروز سه سال شد که مویم

ماننده موی کافرانست

بر تارک و گوش و گردن من

[...]

سنایی

زان چشم پر از خمار سرمست

پر خون دارم دو دیده پیوست

اندر عجبم که چشم آن ماه

ناخورده شراب چون شود مست

یا بر دل خسته چون زند تیر

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
خاقانی

آن کز می خواجگی است سرمست

بر وی نزنند عاقلان دست

بی‌آنکه کسی فکند او را

از پایهٔ خود فروفتد پست

مرغی که تواش همای خوانی

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از خاقانی
سید حسن غزنوی

ذاتی که چو بخت نور جان است

جانی که چو بخت خود جوان است

از لطف بهار در بهار است

وز فضل جهان در جهان است

در ناصح دین مگر یقین است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه