ساقی بیار جامی از آن مایه خوشی
تا بیخ غم بسوزم از آن آب آتشی
گر داروی خوشی بقدح باشدت بیار
زیرا که دل دیده بدوران آن خوشی
خوش میزنی به پرده تو مطرب نوای عشق
چون این نوا کسی نشنیده بدلکشی
ای چشم یار حالت مستیت چون بود
چون خون خلق خورده نگاهت بسرخوشی
بلبل که پیش گل بسراید غزل هزار
پیش رخت چو غنچه کشد پیشه خامشی
تا نشنوم نصحیت ارباب هوش را
بگذار تا بمانم در خواب بیهشی
آشفته همچو مرغ بنخجیر گه پرد
شاید باشتباه بدامش تو درکشی
پندارم ای غلام ثناخوان حیدری
ورنه کسی ندیده نگارین به این کشی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این شعر از ساقی میخواهد جامی بیاورد که او را از غم دور کند و لحظاتی پر از خوشی را تجربه کند. او تمایل دارد در کنار معشوقش غرق در عشق و شادی باشد و به زیباییهای او و قدرت عشق اشاره میکند. شعر بر احساساتی از قبیل مستی و شوق عاشقانه تأکید دارد و با بیان اینکه بعضی از زیباییها و شادیها را نمیتوان درک کرد، از وجود تدابیر عقلانی دوری میکند. شاعر به نوعی در جستجوی حالتی طبیعی و بیخیالی است تا بتواند از زیباییهای عشق لذت ببرد.
هوش مصنوعی: ای ساقی، لطفاً یک جام از آن می خوشمزه بیاور تا با آن غم و اندوه را بسوزانم و از بین ببرم.
هوش مصنوعی: اگر نوشیدنی شادی را در جام داری، بیاور، زیرا دل انسان به یاد دوران آن شادی شاد میشود.
هوش مصنوعی: تو با نواهای دلنشین خود بر پرده میزنی و آهنگ عشق را به زیبایی روایت میکنی، از این نوا هیچکس تا به حال نشنیده و به هیچکس دیگری نمیتوان آن را نسبت داد.
هوش مصنوعی: ای چشم محبوب، حالتی که مستی تو به آن دچار است چگونه است؟ همچون چشمهایی که از داغ عشق سرخ شدهاند و به شوق و خوشی مینگرند.
هوش مصنوعی: بلبل وقتی در مقابل گل شعر میخواند، هزاران غزل را جلوهگر میکند، اما در برابر زیبایی تو مانند جوانهای خاموش میشود و سخنی نخواهد گفت.
هوش مصنوعی: بگذار در خواب بیهشی باقی بمانم، تا زمانی که نصیحت استادان حکمت را نشنوم.
هوش مصنوعی: در اینجا شعری به تصویر کشیده شده است که فردی مانند مرغی آشفته و سرگردان میباشد. او در تلاش است که از گرفتار شدن در دامها و چالشهای زندگی بپرهیزد، اما ممکن است به اشتباه به دام بیفتد. این احساس سردرگمی و تلاش برای فرار از موانع را به خوبی نشان میدهد.
هوش مصنوعی: من فکر میکنم ای کسی که حیدر را میستایید، هیچکس مانند این زیبایی را ندیده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از غایت تنزه و خوبی و دلکشی
پنداشتم که جنت عدنست از خوشی
در سر کشیده شاخ شجرهای اوحلل
در بر گرفته خاک چمن های او وشی
بر گلبنان گنبد اخضر نهاد او
[...]
ای صورت تو آیت زیبائی و خوشی
نقشی کجا چو قامت آن دلربا کشی
بر فرق خاک تیره در دست آب پاک
ز آنروی آبدار گل لعل آتشی
زلفی چنانک، شام سر آسیمه بر شفق
[...]
ای نای خوش نوای که دلدار و دلخوشی
دم میدهی تو گرم و دم سرد میکشی
خالی است اندرون تو از بند لاجرم
خالی کننده دل و جان مشوشی
نقشی کنی به صورت معشوق هر کسی
[...]
گر بفریب می کشی ور بعتاب می کشی
دل بتو می کشد مرا زانک لطیف و دلکشی
آب حیات می برد لعل لب چو آتشت
واب نبات می چکد زان لب لعل آتشی
حاصل من ز خطّ تو نیست بجز سیه رخی
[...]
حیف آیدم که چون تو نگار پریوشی
گردد ندیم و همنفس دیو ناخوشی
تا عالمی نسوزد از این آه آتشین
از خون دیده میزنم آبی بآتشی
عشاق را بقامت تو دل همی کشد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.