گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

کند هر ملتی در بندگی بر قبله‌ای رویی

چو نیکو بنگری دارند جمله رو بر ابرویی

نه تنها ذکر یاهو از لب نوشین به گوش آید

که در وَجْدَند ذرات جهان با هایی و هویی

به زلف اوست شیدایی چه صحرایی چه دریایی

تعالی یک جهان دارد اسیر هر خم مویی

مرا آن نخل جان‌پرور به جوی دیده جا دارد

نشاند باغبان گر سرو خود را بر لبِ جویی

به رند از چین زلفت نافه نه از آهوی چینی

خطا باشد گرفته هرکه بر عشاق آهویی

صبا زآن طره بو داری چرا در دیده نگذشتی

جهانی را توانی زندگی دادن چو از بویی

بود آشفته را از هردو عالم رو به سوی تو

اگرچه هرکه را بینی به عالم روست بر سویی

مرا زخم درون مرحم ندارد در جهان اما

لب نوشین دهان تو نهان کرده است دارویی

بیا در آینه از می بشوی این زنگ خودبینی

به روی مرتضی بنگر اگر مرد خداجویی

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عراقی

گر از زلف پریشانت صبا بر هم زند مویی

برآید زان پریشانی هزار افغان ز هر سویی

به بوی زلف تو هر دم حیات تازه می‌یابم

وگر‌نه بی‌تو از عیشم نه رنگی مانْد و نه بویی

به یاد سرو بالایت روان در پای تو ریزم

[...]

مولانا

بیا ای عارف مطرب چه باشد گر ز خوش خویی

چو شعری نور افشانی و زان اشعار برگویی

به جان جمله مردان به درد جمله بادردان

که برگو تا چه می‌خواهی و زین حیران چه می‌جویی

از آن روی چو ماه او ز عشق حسن خواه او

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از مولانا
سلمان ساوجی

هزارت دیده می‌بینم که می‌بینند هر سویی

دریغ آید مرا باری به هر چشمی چنان رویی

چو کار افتاد با بختم نهفتی روی و موی از من

به بختِ من ز مستوری فرو نگذاشتی مویی

نمی‌ارزد بدان خونم که ساعد را بیازاری

[...]

حسین خوارزمی

دلا چون در خم چوگان عشق دوست چون گوئی

اگر ضربت زند شاید که از خدمت سخن گوئی

اگر کشتن بود کامش ترا باید شدن رامش

نخواهی جستن از دامش که او شیر و تو آهوئی

ز جام عشق اگر مستی بشو دست از غم هستی

[...]

صائب تبریزی

ندارم یاد خود را فارغ از عشق بلاجویی

چو داغ لاله دایم در نظر دارم پریرویی

به برگ سبز چون خضر از ریاض جان شدی قانع

به خون رنگین چو شاخ گل نگردی دست و بازویی

ازان در جیب گل بسیار بیدردانه می ریزی

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه