گنجور

 
آشفتهٔ شیرازی

مرا سزد که نگنجم چو غنچه اندر پوست

که برشکفت به باغ دلم گل رخ دوست

به ناف آهوی چین اندر است نافه مشک

تو را لطیمه عنبر ملازم آهوست

کناره می‌کند از چشم تر سهی‌سروم

که گفت سرور و آن را مقام بر لب جوست

چگونه جان برم از چشم تو که از دو طرف

کمند طره زلف و کشاکش ابروست

سواد زلف کجت قبله‌گاه مشک تتار

به پیش هندوی خال تو غالیه هندوست

شکنج زلف تو مشک و رخ تو گل خواندم

نه گل به رنگ رخ تو نه مشک را آن بوست

فریب سینه سیمین او مخور ای دل

که زیر سیم سفیدش نهفته آهن و روست

حذر ز نرگس جادوفریب جماشش

که سحر و حیله و نیرنگ و فتنه از جادوست

نه هر دلی که پریشان ببینی آشفته

مرا سزاست که آشفته‌ام ز طره دوست

 
 
 
جشنوارهٔ رزم‌آوا: نقالی و روایتگری شاهنامه
سعدی

بتا هلاک شود دوست در محبت دوست

که زندگانی او در هلاک بودن اوست

مرا جفا و وفای تو پیش یکسان است

که هر چه دوست پسندد به جای دوست نکوست

مرا و عشق تو گیتی به یک شکم زاده‌ست

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
حکیم نزاری

صباح بر سرم آمد خیالِ طلعتِ دوست

چنان نمود مثالم که خود معاینه اوست

خیال بین که مرا بر خیال می‌‌دارد

من آن نی‌ام که بدانستمی خیال از دوست

چنان ز خویش برفتم که در تصرّفِ من

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از حکیم نزاری
ابن یمین

یکیست فاضل و دانا اصیل و پاک نسب

ولیک هیچ کسش در جهان ندارد دوست

یکیست ناکس و بد اصل و بد رگ و مردود

بهر کجا که رود صدهزارش نیکو گوست

سئوال کردم ازین سر ز پیر دانائی

[...]

سلمان ساوجی

درون، ز غیر بپرداز و ساز، خلوت دوست

که اوست، مغز حقیقت، برون از همه پوست

دویی میان تو و دوست هم ز توست، ار نی

به اتفاق دو عالم یکی است، با آن دوست

تو را نظر همگی بر خود است و آن هیچ است

[...]

جهان ملک خاتون

فراغتیست مرا از جهان و هرچه در اوست

چه باک دارم از اندیشه‌های دشمن و دوست

مرا اگر چو سخن خلق در دهان گیرند

غریب نیست صدف دایماً پر از لولوست

کسی که از بد و نیک زمانه دست بشست

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه