خادما شمع برافروز بنه منقل و می
عنبر و عود بسوزان و مکن غفلت هی
مطربا پرده قانون بنوا راست بزن
ساقیا باده بدور آر و بده پی در پی
بخل مذموم بود خاصه که در بزم کرام
کرمی تا نبرد نام کس از حاتم طی
مرغ هوهو زده ای مطرب عاشق برخیز
نیمه ای رفت زشب چند تغافل هی هی
نام جم زنده بجام است بیاور ساقی
تا بنوشیم بشادی روان جم و کی
چون خود از اصل جدا مانده بحالت نالد
قصه درد جدائی که سرآید چون نی
در شب وصل سزا نیست شکایت زفراق
در بهاران نکند شکوه کس از سردی دی
داغ عشقست در آغاز بدل بنهادم
که در آخر زطبیبان بعلاج است الکی
خیز و شیئی اللهی از میکده کن ای درویش
که جهان با کرم پیر مغان شد لا شئی
پیر میخانه رحمت علی آشفته علی
که کشد هر که زجامش چو خضر ماند حی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به استقبال از لذتها و شادیهای زندگی دعوت میکند. شاعر از خادمان میخواهد که شمع و عود روشن کنند و از مطرب میخواهد که موسیقی بنوازد. با تأکید بر پرهیز از بخل و غفلت، او میگوید که باید از زندگی و خوشیهای آن لذت برد. در این میان، نام جم (پادشاه افسانهای) را به یاد میآورد و نوشیدنی را به نشانه شادی توصیه میکند. شاعر به جدایی و عشق میپردازد و بر این نکته تأکید میکند که در زمان وصال جای شکایت نیست. در نهایت، او به درویش دعوت میکند تا از میخانه بهرهمند شود و از رحمت پیر مغان سخن میگوید. این شعر به بیان عشق و شادی، دوری از نگرانی و استفاده از لحظات خوش زندگی میپردازد.
هوش مصنوعی: ای خدمتگزاران، شمع را روشن کنید و منقل را آماده کنید. عطر خوشایند و چوبهای خوشبو را بسوزانید و از غفلت و بیتوجهی دوری کنید.
هوش مصنوعی: ای نازنین ساز را به درستی بنواز و ای ساقی، شراب را به دور کن و پی در پی به ما بده.
هوش مصنوعی: بخل رفتار ناپسندی است، بهویژه در جمع بهترینها، جایی که باید generosity و بخشش نمایش داده شود، زیرا در آنجا حتی نام کسی چون حاتم طایی هم نباید به یاد آورده شود.
هوش مصنوعی: پرندهای به نام هوهو، ای نوازنده عاشق، بلند شو؛ بخشی از شب سپری شده و در این مدت به خاطر بیتوجهی ما، لحظاتی را از دست دادهایم.
هوش مصنوعی: ای ساقی، نام و یاد جم بزرگ همچنان در دلها زنده است. بیا و قدحی برای ما پر کن تا به شادی روح جم و کی بنوشیم.
هوش مصنوعی: زمانی که انسان از منبع اصلی خود جدا میشود، به حالتی دچار میشود که از درد جدایی شکایت میکند و داستان این جدایی به کجا ختم خواهد شد، مانند نیای میماند که ناله میکند.
هوش مصنوعی: در شب وصال، جایی برای شکایت از جدایی نیست و در بهار، کسی از سردی دی به شکایت برنمیخیزد.
هوش مصنوعی: درد عشق در شروع کار، دلم را پر از ناراحتی کرده است، ولی میدانم که در پایان این درد، هیچ درمان واقعی از پزشکان نخواهم یافت.
هوش مصنوعی: برخیز و از میکده چیزی الهی بیافرین، ای درویش، زیرا با لطف و کرم پیر مغها، جهان به هیچ تبدیل شده است.
هوش مصنوعی: پیر میخانه به عنوان نماد رحمت و بخشش، مشکلی ندارد که هر کس از جام او بنوشد و زندگیاش مانند خضر، همیشه سرشار از برکت و طراوت بماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
از خر و پالیک آن جای رسیدم که همی
موزهٔ چینی میخواهم و اسب تازی
آب انگور خزانی را خوردن گاهست
که کس امسال نکردهست مر او را طلبی
هنری مرد نباشد بر هر کس خطری
چون چنین است ترا چیست کنون زین هنری
ز محل کرد بدین شهر مرا دهر جدا
ز خطر کرد بدینجای مرا چرخ بری
بی محل باشم لیکن نه بدین بی محلی
[...]
ای تو را بر مه و زهره ز شب تیره ردی
زهره از چرخ به زیبایی تو کردندی
نه عجب گر کند از چرخ ندا زهره تو را
تا به مه بر ز شب تیره تو را هست ردی
لعبت چشم منی چشم منت باد نثار
[...]
نکند دانا مستی نخورد عاقل می
ننهد مرد خردمند سوی مستی پی
چه خوری چیزی کز خوردن آن چیز ترا
نی چون سرو نماید به مثل سرو چو نی
گر کنی بخشش گویند که می کرد نه او
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.