ساحت کون و مکان عرصه میدان اوست
گوی زمین و سپهر در خم چوگان اوست
تا خم زلف دوتا ریخته اندر قفا
سلسله کائنات جمله پریشان اوست
درد چه درمان کدام چشم بنه بر قضا
مدعی درد آنک طالب درمان اوست
تا زده طغرای خط گرد عذارت رقم
هندی تاتار ترک در خط فرمان اوست
جام گرفت از رقیب بر سر بیمهریست
گر بخورد خون من غایت احسان اوست
ذوق ندارد تذرو تا نگرد سوی سرو
تا که به بستان چمان سرو خرامان اوست
جانب کنعان بر باد صبا و بگو
یوسف مصرت اسیر پای به زندان اوست
هرکه به گلزار عشق پای نهد چون خلیل
آتشافروخته لاله بستان اوست
نغمه بلبل به باغ نیست به جز شور گل
آن همه شور و نوا کرده دستان اوست
ناقه آشفته خفت شیخ به کعبه رسید
قسمت گمگشتگان طوف بیابان اوست
دست تولا زنم باز به دست خدا
گر برهاند مرا همت سلمان اوست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن که دل من چو گوی در خم چوگان اوست
موقف آزادگان بر سر میدان اوست
ره به در از کوی دوست نیست که بیرون برند
سلسله پای جمع زلف پریشان اوست
چند نصیحت کنند بیخبرانم به صبر
[...]
بطور عز و شرف کلیم حیران اوست
بطور الیاس و خضر زنده به احسان اوست
به قصر اجلال وی که عرش میدان اوست
ستاده کروبیان محو و نثا خوان اوست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.