یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۹ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۵۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۸۰:
3- در پس آینه طوطی صفتم داشتهاند - آن چه استاد ازل گفت بگو میگویم
6- خنده و گریه عشاق ز جایی دگر است - میسرایم به شب و وقت سحر میمویم
***
[یزدانپناه عسکری]
توقفِ نظام تفسیری حواس انسان و آگاهی و مشاهده اسرار عالم هستی و قوانین و نظامات حاکم جاری در جهان
درک و مشاهده کوران و نوسانی باد گونه بسان سلیمان.
وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ عاصِفَةً تَجْری بِأَمْرِهِ إِلی الْأَرْضِ الَّتی بارَکْنا فیها - الأنبیاء : 81
وَ لِسُلَیْمانَ الرِّیحَ غُدُوُّها شَهْرٌ وَ رَواحُها شَهْرٌ - سبأ : 12
فَسَخَّرْنا لَهُ الرِّیحَ تَجْری بِأَمْرِهِ رُخاءً حَیْثُ أَصاب - ص : 36
15 , 7+3:14
مازیار در ۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۹ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۰:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۷۴:
پدران کلیسا و آباء صحرا ( نخستین عرفای صحرا نشین مسیحیت ) که بعد از مسیح می زیستند عیسی مسیح را پزشک جان ها میدانستند. بعلاوه خود مردم یهودیه که مسیح را از نزدیک می دیدند او را به اسم شفا گر نیز می نامیدند چون بیماران بسیاری را شفا میداد به نظرم اینجا مولانا به صراحت خود را شاگرد مسیح میداند و می خواند و اعلام میدارد . نوع بیماری هایی هم که در شعر آورده با نوع شفاهایی که در انجیل به عیسی منصوب است یکی است .
عبدالرحمن محمدی در ۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۹ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۵۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۰:
غزل «مدهوش»
ای بی دلان، آتش منم، طورش منم، سینا منم
از بهرِ آن دلبرده دل، چوپان منم، موسی منم
🌺
آواره ی کویش منم، سرمستِ گیسویش منم
مدهوشِ از بویش منم، شوریده در دنیا منم
🌺
عاشق به لبهایش منم، بس خام و بس رامش منم
پربسته در دامش منم، اندر قفس، عنقا منم
🌸
پیدا منم، پنهان منم، آسوده و حیران منم
سرگشته از جانان منم، هر لحظه در نجوا منم
🌺
خوش منظرست و دلفریب، آن دلسِتان بی رقیب
هستم در این گلشن غریب، چون بُلبلی تنها منم
🌺
مست از می نابش منم، سرزنده از جامش منم
در میکده یارش منم، مغبچه ی نوپا منم
🌺
وامق منم، عُذرا منم، مجنون پیِ لیلا منم
دیوانه ی تنها منم، آواره در صحرا منم
🌺
خواهان و دلخواهَش منم، کنعانیِ چاهَش منم
سَرمَستِ دَر راهَش منم، مُشتاقِ بی پروا منم
🌺
من قطره آبی بیقرار، او بَحرِ سرشار از قرار
هستم بِدُنبالِ قرار، جوشان پِیِ دریا منم
🌺
از رُخ حِجابش میکَنَد، نوری به گیتی می دَمَد
بر مُرده ها جان می دهد، مبهوتِ آن عیسی منم
🌺
زیور زنان هر دلبری، آید به بزمِ ما، ولی
بر حُسنِ مادرزادیِ، سیمای او شیدا منم
🌺
سائل منم، دارا منم، مَفـهــومِ استــغنا منم
هم کور و هم بینا منم، نابود و بس پایا منم
🌺
رقصان «امیرم» از صنم، مسرورم و عاری زِغم
مستغرقم در دلبرم، در عاشقی معنا، منم...
عبدالرحمن محمدی در ۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۹ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۳۰ دربارهٔ عراقی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۹۵:
مسمط با تضمین غزل عراقی
نشُد از تو ای نگارم، به تبِ دل اعتنایی
زِاینچُنین تو عاری زِمحبت و وفایی
به جنون کشیده کارم زِفراقِ تو، کجایی؟
زِدودیده خون فشانم زِغَمت شبِ جدایی
چه کنم که هست اینها، گل خیرِ آشنایی
🌹
مَنَم عاشقِ شرابِ دولبانِ اَرغَـوانت
چه شَوَد دولب بنوشَم زِمِیِ لبِ گِرانت؟
همگان چو رودِ جوشان، پِیِ بحرِ بیکرانت
همه شب نهاده أم سر چو سگان برآستانت
که رقیب درنیاید به بهانه گدایی
🌹
رُفقا، کمندِ زلفش به غم وفغان نماید
لبِ لعلِ او دلم را بی تَبی گِران نماید
همه حُسنِ هر دو عالم زِرُخش عیان نماید
مژه ها و چشم یارم به نظر چنان نماید
که میان سنبلستان چرد آهوی ختایی
🌹
بخدا مَرا در این رَه که بجُز غمم ندادند!
هبه جز سرشکِ چشم و مژهٔ تَرَم ندادند
چو نشُد عیار جامَم، زِجفا جَمَم ندادند
به طواف کعبه رفتم به حرم رهم ندادند
که برونِ در چه کردی که درون خانه آیی
🌹
به یقین طریقِ رندان، پُرِ رمز و راز دیدم
رَهِ پُرعذاب و رنجی که بسی دراز دیدم
همهٔ شراب خواران به طَلَب، نیاز دیدم
به قمارخانه رفتم همه پاکباز دیدم
چو به صومعه رسیدم همه زاهدِ ریایی
🌹
من «امیرم» و به خوابَم، خبری زِدلبر آمد
بده مژده ای «عراقی» که غمت به آخر آمد
به دوچشمِ خود بِدیدَم که فراقِ تو سرآمد
در دیر میزدم من که یکی زِدر درآمد
که درآ، درآ «عراقی»، که تو خاص ازآنِ مایی
🌸
عبدالرحمن محمدی در ۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۹ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۶:
مسمط با تضمین غزل حافظ
دل بی نـشــانِ دلبر، از خود نشـان ندارد
وآن در فــــراقِ یارم، تاب و تـوان نـدارد
گلشن تُـهـی زِروَیش، غیر از خزان نداردجان بی جـمال جانان، میل جـهان ندارد
هر کس که این ندارد، حـقـا که آن ندارد
🌹
یک عندلیبِ عاشــق، در بوســتان ندیدم
یا قطره ای به دریا، جوشان، روان ندیدم
کس را در این ولایت، در راهِ جان نـدیدمبا هیچ کـس نشانی، زآن دلســتان ندیدم
یا مـن خبــر ندارم، یا او نـشـــــان نـدارد
🌹
در راه عشق و مستی، مُردن چه دلنشین است
فرجامِ عشق سائل، بر شاهِ خود همین است
بلبل زِهجرت ای گل، سرخورده و غمین استهر شبنمی در این ره، صد بحر آتشین است
دردا که این معما، شرح و بیان ندارد
🌹
شَهراهِ شور و مَستیـست، سرتاسرِ طریقت
سرشارِ حُزن و رنج و پَندَست و درس و حکمت
بارز بُوَد که اینجا، هر کس رسد به عزتچنگ خمیده قامت، میخواندت به عشرت
بشنو که پند پیران، هیچت زیان ندارد
🌹
ساقی مرا تو جامی، دِه در خفا و پنهان
جُز مِی نگردد این رَه، طِی تا سرای جانان
لیکن برو تو ای دل، تنها طریق رندانگر خود رقیب شمع است، اسرار از او بپوشان
کآن شوخ سربریده، بند زبان ندارد
🌹
«حافظ»«امیرم» اینجا، هستم چو تو مبارز
برعکس تو شدم من، زار و ذلیل و عاجز
گفتم ولی به دلبر، از تو رسا و بارزکس در جهان ندارد، یک بنده همچو حافظ
زیرا که چون تو شاهی، کس در جهان ندارد🌸
همیرضا در ۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۹ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۱۴ در پاسخ به محمد حافظ دوست دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:
وزن عروضی شعر مضارع است که با دو هجای بلند شروع میشود. قطعاً فرمودهٔ جنابعالی که «شُکر» باشد با هیچ اختیار عروضی در این وزن نمیگنجد. کلمهٔ درست همانطور که در متن فعلی آمده «شِکَّر» با تشدید روی کاف است که با «صبر» به لحاظ تلخی گیاه صبر هم تناسب دارد. شاید جنابعالی تشدید روی کاف را در نظر ندارید که آن را خارج از وزن مییابید.
احمد ب در ۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۹ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۵:۰۹ در پاسخ به حمید ستوده دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۴:
با سلام و ادب خدمت مخاطبین گرامی و شما برادر عزیز.
بدیهی است که هرکسی آزاد است تا اعتقاد خود را داشته باشد. خواندن و مشاهده تفسیرهای متفاوت از غزلیات حافظ و اشعار دیگر شاعران، حداقل برای این حقیر، آموزنده و لذت بخش است...
حسن کار حافظ همین است که با هر مخاطبی به سادگی ارتباط می گیرد. این رابطه از شنیدن ترانه های زیبای سروده های حافظ در مجالس می خواری تا خواندن غزلیات و اشعار نابش در مجالس عرفانی را شامل می شود...
لیکن بحث اعتقاد همانطور که عرض شد شخصی است. اشکالی ندارد شما نظر خود را داشته باشید و با اشعار حضرت حافظ عشق کنید. دیگران هم نظر خود را داشته باشند و لذت ببرند...
اما چون فرموده اید اوهام خواستم عرض کنم اولا حافظ همانطور که خود فرموده حافظ چهارده روایت از قرآن است و اهل درس و بحث؛ پس تنها نگاه یکسویه و مادیگرایانه داشتن به اشعارش بنظر درست نمی آید، و دوم اینکه مستی صرفا با نوشیدن شراب و مشروبات الکلی به دست نمی آید! می توان گفت این واژه هم دارای مراتب است و مستی متعالی، بی خویشی است که خود حافظ در جای دیگر به زیبایی فرموده است:
مستی عشق نیست در سر تو/ رو که تو مست آب انگوری.
رهی معیری همین معنا را در غزلی اینگونه و به زیبایی بیان فرموده است:
ساقی بده پیمانه ای زان می که بی خویشم کند.../ بر حسن شورانگیز تو عاشق تر از پیشم کند.
و این بیت که:
سوزد مرا سازد مرا در آتش اندازد مرا/ وز من رها سازد مرا بیگانه از خویشم کند!
البته کتابها و میزگردهای فراوانی در این رابطه وجود دارد اما نتیجه قطعی نمی توان گرفت. به نظر این کمترین هرکس در هر مرتبه ای هست، از همان رتبه با اشعار ایشان ارتباط می گیرد و از آن لذت می برد...
سلامت و دلشاد باشید. بدرود
یزدانپناه عسکری در ۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۹ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۵۲ دربارهٔ رضاقلی خان هدایت » تذکرهٔ ریاض العارفین » روضهٔ اول در نگارش احوال مشایخ و عارفین » بخش ۸ - گلبن ششم در ذکر بعضی از اصطلاحات عارفین:
5- تجلی: نور مکاشفه است که بر دل عارف متجلی میشود و آن بر چهار قسم است: اول تجلی صوری دویم تجلی نوری سیوم تجلی معنوی چهارم تجلی ذوقی و این تجلیات واقع میشود به حسب استعداد متجلی فیه.
***
[نورمن وینسنت پیل] (1)
خداوند منبع انرژی است: او منبع انرژی در دنیا است،انرژی الکتریکی و «انرژی معنوی» در واقع تمام صورت های انرژی از خالق یکتا سرچشمه می گیرند.کتابهای مقدس براین نکته تأکید می کنند:«او به خستگان نیرو می بخشد و به ضعیفان قدرت عطا می کند.»
ارتباط با خداوند در درون ما جریانی از همان نوعِ انرژی به وجود می آورد که جهان را دوباره می سازد و هرسال فصل بهار را تازه می کند.هنگامی که از طریق فرایندهای فکری مان در ارتباط معنوی با خداوند قرار می گیریم،انرژی الهی در درون شخصیت ما جریان پیدامی کند.وقتی ارتباط با انرژی الهی قطع می شود شخصیت فرد به تدریج از لحاظ جسمی،ذهنی و روحی تحلیل می رود.
***
[توشیهیکو ایزتسو] (2)
همّت: قدرت اعجاز انگیز انسان کامل
The Magical Power of the Perfect Man
ابن عربی نوعی قدرت اعجاز انگیز را در انسان کامل شناسایی می کند. به این قدرت فوق العاده همت گفته می شود، که به معنای «انرژی معنوی متمرکز» است.
***
[یزدانپناه عسکری]
به جریان انداختن انرژی برای همت و قصدیت و آماده کردن «انرژی معنوی متمرکز» در همت (قصدیت)چهار تجلی نور و انرژی مکاشفه :
وضو و مسح در وضو. گردآوری و تنفس و برانگیختی انرژی مند در نیت و همت .1- چگونه همیشه پرانرژی باشیم، نورمن وینسنت پیل، مترجم: اسماعیل حسینی
2- مفاتیح الفصوص محی الدین ابن عربی ( بررسی مفاهیم کلیدی فصوص الحکم ) ، تالیف توشیهیکو ایزتسو ، ترجمه و تحقیق دکتر حسین مریدی – کرمانشاه : انتشارات دانشگاه رازی ، 1385
4+6:25+35
رضا از کرمان در ۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۹ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۰۱ در پاسخ به محسن طاهری دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:
سلام بر آقا محسن گل
امروز مرا چه شد چه دانم
امروز من از سبکدلانم
عزیزم قربان صفای دل وشکست نفسی شما که خود را سردر گم وبه دنبال خود شناسی میدانی
عزیزم نمیتوان گفت که اشعار جناب مولانا مجموعه ای از عبارات شاعرانه مقفی وادیبانه است بلکه دیوان ایشان بزرگترین ودرخشانترین دفتر شور وشیدایی است که ماحصل یک جهان بینی ژرف ،روشن وپویا نسبت به تمامی مسایل هستی با چشم اندازی به وسعت خود هستی است شاید به جرات بتوان گفت شعر هیچیک از شعرا از نقطه نظرگسترش حوزه عاطفی وهیجانات روحی به پای او نمیرسد ووقتی خواننده روشن دل وسبکروحی مثل حضرتعالی با اندیشههای والای این بزرگ مرد روبرو میشود نگاهش به جهان وقلمروی هستی دگرگون میگردد،بشریت هیچگاه از اندیشههای اوبینیاز نخواهد بودو افکار او همواره طراوت خود را داردو مایه حیرت همه نوع بشر وتمامی انسانهاست هرچند که خود او میفرماید:
شعر من نان مصر راماند
شب بر او بگذرد نتانی خورد
آن زمانش بخور که تازه بود
پیش از آنکه بر او نشیند گرد
گرچه شعر در جوهره وجودی خود حاصل بیخویشی است واز ناخودآگاه شاعر به بیرون تراوش مینماید که مولانا نیز از این قاعده قطعا مستثنی نیست ولیکن، بیشک مولانا که مستغرق دریای وحدت ومنور به انوار الهی است سخنانی را از دل گفته که همواره بر دل عاشقان مینشیندو به گفته عین القضات همدانی شعر آیینه است وهرکس در این آیینه تصویر مورد علاقه خود را میبیند وخوش به سعادت شما عزیزم که در این قاب آیینه تصاویر مولانا ، بهترین تصویر را دیده اید
آیینهام ،آینهام مرد مقالات نه ام
دیده شود حال من ار، چشم شود گوش شما
تا که خرابم نکند کی دهد آن گنج به من
تا که به سیلم نکشد، کی کشدم بحر عطا
باشدکه سیل چشمانت شما را به دریای معرفت مولانا وصل کند. انشالله
شاد باشی شب خوش
سفید در ۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۹ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۵۴ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶:
نه در مسجد گذارندم که رند است
نه در میخانه کاین خمار خام است
محمد صالح در ۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۹ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۰۳ دربارهٔ فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۳:
زیبا بود.
محسن طاهری در ۱ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۵۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۲۵:
سلام بر دوستان عزیز
میشه یه نفر لطفا برای من توضیح بده که چرا من که یک انسان عادی و سر در گم هستم و فقط یه علاقه ساده به حضرت مولانا دارم و دنبال خودشناسی هم هستم و کلا ۱۰ساعت هم صرف خوانش و تحقیق درباره حضرت مولانا نکردم و در زندگی ام کلا چند بار گریه نکردم چرا باید به صورت اتفاقی این غزل را بخونم و اینقدر تحت تاثیر قرار بگیرم و حق حق گریه کنم ؟
مجتبی در ۱ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۰۴ دربارهٔ جهان ملک خاتون » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸:
به به ! چقدر زیبا و لطیف...
علی میراحمدی در ۱ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۲۷ در پاسخ به عباس صادقی زرینی دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۰:
براستی انسان متحیر میشود از خوانش برخی غزلیات بیدل که این شاعر چه نگاهی داشته و چه مضمون آفرینیهایی کرده و با چه هنرمندی این مضمون ها را بیان کرده
متاسفانه گاهی برخی اشعار بیدل بیش از اندازه سخت فهم و دیریاب میشود و آن متوسط طراوت و تری که یک شعر فارسی باید داشته باشد را از دست میدهد و دیگر از قلمرو شعر خارج میشود
محمد حافظ دوست در ۱ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۲۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۹:
شکر در بیت ششم «شُکر » است نه «شَکر»
به دو دلیل
اولا اگر شَکر خوانده بشه وزن شعر مشخصا بر هم میریزد و شعر حافظ شعری نیست که کوچکترین مشکل وزنی بر آن مترتب باشد
ثانیا حافظ هر جا از اسم خاصی مثل شَکر استفاده میکند حتما آرایه مراعات نظیر را نیز برقرار می کند . در حالیکه در این بیت هیچ کلمه مرتبط با شکر مثل شهد ، شیرین ، لب ..... به کار نرفته است. کافیه به بقیه بیت هایی که حافظ در آن شَکر را به کار برده نگاه کنید همه جا کلمه دیگری در ارتباط با شکر به کار رفته
بنابراین
شُکر به صبر دست دهد عاقبت ولی
بدعهدی زمانه زمانم نمی دهد
Ali Hadjimohamadali در ۱ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۱۴ دربارهٔ وحشی بافقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۸:
عالی هست این شعر ومن وقتی می خونم بغض میگیره منو
عباس صادقی زرینی در ۱ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۱۸ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸۰:
هماهنگی و همکاری کلمات در شعر بیدل بی نظیر است . بیت : کسی از عهده قاتل .... را با دقت ببیند «عید قربان» را از نگاه و زبانی دیگر ، باد زدن و سوختن گوشت قربانی را با فرم تازه ای بیان کرده است حضرت بیدل استاد اینگونه نگاه های تازه میباشد
سالوس پر دعوی در ۱ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۱۸ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر چهارم » بخش ۲ - تمامی حکایت آن عاشق که از عسس گریخت در باغی مجهول خود معشوق را در باغ یافت و عسس را از شادی دعای خیر میکرد و میگفت کی عَسی أَنْ تَکْرَهوا شَیْئاً وَ هُوَ خَیْرٌ لَکُمْ:
پروردگار.
با توجه به حدیث (حدیث قرب نوافل): ...و بهدرستی که بهوسیله نافله به من تقرب میجوید تا آنجا که من دوستش میدارم و چون دوستش دارم، آنگاه گوش او میشوم که با آن میشنود و چشمش میشوم که با آن میبیند و زبانش میگردم که با آن سخن میگوید.... .
علی میراحمدی در ۱ سال و ۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۸ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۰۹ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۶۰ - وصف ضعیف دلی و سستی صوفی سایه پرورد مجاهده ناکرده درد و داغ عشق ناچشیده به سجده و دستبوس عام و به حرمت نظر کردن و بانگشت نمودن ایشان کی امروز در زمانه صوفی اوست غره شده و بوهم بیمار شده همچون آن معلم کی کودکان گفتند کی رنجوری و با این وهم کی من مجاهدم مرا درین ره پهلوان میدانند با غازیان به غزا رفته کی به ظاهر نیز هنر بنمایم در جهاد اکبر مستثناام جهاد اصغر خود پیش من چه محل دارد خیال شیر دیده و دلیریها کرده و مست این دلیری شده و روی به بیشه نهاده به قصد شیر و شیر به زبان حال گفته کی کلا سوف تعلمون ثم کلا سوف تعلمون:
کاملا درسته
مولانا راوی داستان است و داستانها هم در یک بستر عرفانی و به صورت تمثیلی بیان میشوند و ما نمیتوانیم از داستانها نتیجه گیری تاریخی داشته باشیم و از اصل مطلب که همانا شناخت خویشتن است دور بیفتیم.
از ابتدا تا انتهای شاهنامه فردوسی هم پر است از خون و خونریزی و جنگ و جدال و قتل و سربریدن و گوش کندن و این موارد...
حتی رستم قهرمان برگزیده فردوسی به صغیر و کبیر رحم نمیکند و انسان و حیوان و دیو و زن (سودابه)و مرد را از دم تیغ میگذراند...
ولی ما به هیچ وجه نمیگوییم فردوسی چون این ماجراها را به نظم درآورده پس انسان خشن و بیرحمی بوده و بالعکس او را خردمند و حکیم هم مینامیم.
چون اساسا از خلال همین ماجراهاست که او نتایج خرد ورزی و پاکی و نیکی را بیان می کند و به نکوهش آز و حرص و جاه طلبی میپردازد و شاهنامه هم اثری است که در بستر( ژانر)حماسی سروده شده است و ویژگی های خود را دارد.
سفید در ۱ سال و ۱۱ ماه قبل، جمعه ۹ تیر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۴۱ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۲۹: