دل دیوانگیم هست و سر ناباکی
که نه کاریست شکیبایی و اندهناکی
سر به خمخانه تشنیع فرو خواهم برد
خرقه گو در بر من دست بشوی از پاکی
دست در دل کن و هر پرده پندار که هست
بدر ای سینه که از دست ملامت چاکی
تا به نخجیر دل سوختگان کردی میل
هر زمان بسته دلی سوخته بر فتراکی
أَنتَ رَیّانُ وَ کَمْ حَولَکَ قَلْبٌ صادٍ
أَنتَ فَرْحانُ وَ کَمْ نَحْوَکَ طَرْفٌ باکی
یا رب آن آب حیات است بدان شیرینی؟
یا رب آن سرو روان است بدان چالاکی؟
جامهای پهنتر از کارگه امکانی
لقمهای بیشتر از حوصله ادراکی
در شکنج سر زلف تو دریغا دل من
که گرفتار دو مار است بدین ضحّاکی
آه من باد به گوش تو رساند هرگز؟
که نه ما بر سر خاکیم و تو بر افلاکی
الغیاث از تو که هم دردی و هم درمانی
زینهار از تو که هم زهری و هم تریاکی
سعدیا آتش سودای تو را آبی بس
باد بی فایده مفروش که مشتی خاکی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی دلعذابها و عشق آتشین شاعر است. شاعر در بیان احساساتش به دیوانگی و عدم آرامش اشاره میکند و از دردهای روحیاش میگوید. او خود را در خمخانهای میبیند که دست به دل میزند، در حالی که ملامتها را از خود دور میکند. شاعر به ستایش معشوقش پرداخته و او را منبع حیات و شادی میداند. اما در عین حال، احساس میکند که به دام اندیشههای منفی و کمبودها گرفتار شده است. در پایان، به خواستهاش از معشوق اشاره میکند که او هم درد و هم درمان است و به زیباییهای عشق اشاره میکند.
هوش مصنوعی: دل من در حالتی از جنون است و سرم پر از ناپختگی و ناآرامی است. نه کاری میتوانم بکنم که صبر و تحملی داشته باشم و نه میتوانم اندوه خود را کم کنم.
هوش مصنوعی: من به کافه و میخانه میروم و با سر به دلخوشی و خوشگذرانی میپردازم، اما به کسی که انتقاد میکند میگویم که لباس من را بشوی و از پاکی و صفای دل من خبر ببر.
هوش مصنوعی: به قلب خود نفوذ کن و هر نوع تصوری که داری را کنار بگذار، ای دل، زیرا که از نقد و سرزنش آسیبدیدهای.
هوش مصنوعی: تا زمانی که دل سوختگان را به شکار میبردی، هر لحظه دلی شکسته و سوخته بر دام احساسات تو در افتاده بود.
هوش مصنوعی: تو سیراب هستی و اطراف تو دلهای تشنهی زیادی وجود دارد. تو شادابی، ولی در کنارت چشمهای نگران فراوانی هستند.
هوش مصنوعی: ای پروردگار، آیا آن آب حیات است که اینقدر شیرین به نظر میرسد؟ آیا آن سرو روان همان است که به این سرعت و چابکی حرکت میکند؟
هوش مصنوعی: چیزی بزرگتر از توانایی و ظرفیت من فراتر از خواستههایم است و چیزی بیشتر از آنچه میتوانم درک کنم، نمیخواهم.
هوش مصنوعی: در پیچ و تاب موی تو، افسوس، دل من در دام دو افعی گرفتار شده است، مانند ضحاکی که به خاطر مارهایش شهرت دارد.
هوش مصنوعی: آیا صدای آه من به تو رسید؟ هرگز؟ که ما در این زمین داریم زندگی میکنیم و تو در آسمانها هستی.
هوش مصنوعی: ای یاری که همواره همدردی و درمانبخش هستی، به تو پناه میآورم. اما ای خطرناک، که هم زهر میباشی و هم مایهی شفقت!
هوش مصنوعی: سعدی، عشق و اشتیاق تو مانند آتش است و هیچ آبی نمیتواند آن را خاموش کند. بنابراین نباید وقت و انرژیات را برای چیزهای بیفایده و سطحی هدر بدهی، چرا که در نهایت، همه چیز به خاک و نابودی ختم میشود.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
بیت پنجم کلمات قلب و طرف به صورت مجرور خوانده شده است در حالی که باید مرفوع باشند. قَلْبٌ طَرْفٌ
بیت ششم هر دو مصرع باید به صورت استفهامی خوانده شوند
بیت پنجم مصرع اول: حولَکَ ل باید با فتحه خوانده شود چون ظرف زمان و مفعول فیه است و منصوب – قلب باید مرفوع باشد اما مجرور خوانده شده است
بیت پنجم مصرع دوم: فَرْحان به صورت فُرْحان خوانده شده که بی معنی است – نَحْوَکَ به صورت نَحْوُکَ خوانده شده باید با فتحه خوانده شود چون ظرف زمان و مفعول فیه است و منصوب - طرف باید مرفوع باشد (طَرْفٌ) اما مجرور خوانده شده است.
بیت 11 مصرع دوم باد بی فایده مفروش که مشتی خاکی – باد باید ساکن باشد اما با کسره خوانده شده است. یعنی بیهوده باد مفروش، مغرور نباش – اما بادِ بیفایده بی معنی است یا معنی کامل ندارد.
همین شعر » بیت ۱۰
الغیاث از تو که هم دردی و هم درمانی
زینهار از تو که هم زهری و هم تریاکی
سر برای تو که هم دردی و هم درمانی
جان فدای تو که هم زهری و هم تریاقی
آفت عرصه خاکی و مه افلاکی
با چنین لطف که گوید که زآب و خاکی
گر کست خواند پریزاد نه چندین عجب است
کادمیزاده ندیدیم بدین چالاکی
دام کوته نظران چون شدی ایحلقه زلف
[...]
حبذا شیوهٔ رندی و خوشا بیباکی
خرقه آلودگی و مستی و دامن پاکی
خویشتن را هدف تیر ملامت کردن
شهره شهر شدن در صفت بی باکی
خرقه بر تن درم از شوق چو یادم آید
[...]
چشم مستت همه مردم کشد از بی باکی
ایعجب مست که دیده است بدین چالاکی
خو از آن کرد دلم با غم عشقت که ندید
عشرتی در دو جهان خوشتر از این غمناکی
نه همین تیره گی از بخت من آموخته شام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۸ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.