گنجور

حاشیه‌ها

یوسف شیردلپور در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۳۳ در پاسخ به شرح سرخی بر حافظ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۳:

درود برشما 

👌👌👌💓💓💓💕💕

ساسان زند مقدم در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۴۴ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر ششم » بخش ۳۲ - قصهٔ هلال کی بندهٔ مخلص بود خدای را صاحب بصیرت بی‌تقلید پنهان شده در بندگی مخلوقان جهت مصلحت نه از عجز چنانک لقمان و یوسف از روی ظاهر و غیر ایشان بندهٔ سایس بود امیری را و آن امیر مسلمان بود اما چشم بسته داند اعمی که مادری دارد لیک چونی بوهم در نارد اگر با این دانش تعظیم این مادر کند ممکن بود کی از عمی خلاص یابد کی اذا اراد الله به عبد خیرا فتح عینی قلبه لیبصره بهما الغیب این راه ز زندگی دل حاصل کن کین زندگی تن صفت حیوانست:

در بحث بالا اعتراض هایی به انتخاب الفاظ مولانا بوده است.  آوردن الفاظی که به طور معمول ذکر آنها شایسته دانسته نمی شود. این اعتراض معمولا بواسطه عدم تمایز بین "غیر اخلاقی" و "نه-اخلاقی"  شکل می گیرد. روش مولانا به تبع سنایی "هزل من هزل نیست تعلیم است" است. در مقاله من نشان داده ام که به قول مولانا "بر ظاهر مایست." یعنی که باید دید دارد چه می گوید. و صرفا نباید با دیدن دو کلمه جدال راه انداخت. هر چند کسانی که جدل می کنند دو دسته اند یکی کسانی که جدلشان به علت آشنا نبودن با سیاق سخن مولانا است و اگر مغز نغز آن را بفهمند مشکل حل می شود و یکسری کسان دیگری هستند که کلا با نوع تفکر مولانا و امثال او مشکل دارند و اصلا دنبال فهمیدن قضیه نیستند. برای آنها بیشتر اثبات حقانیت آن تفکری مهم است که سنگش را به سینه می زنند و خوب آن وقت هیچ جوابی فایده ندارد چون اصولا آن اشخاص دنبال جواب نیستند و فقط قصدشان رد کردن است. پس من  با به اشتراک گذاشتن مقاله مثالی از روش بررسی چرایی وجود الفاظ محرم را برای کسانی که واقعا قصدشان دانستن است ارائه کردم. مقاله خیلی مفصل است و همه قسمت‌های آن به بحث بالا راجع نیست. پس آن قسمت‌هایی مورد نظر است که به بحث بالا مرتبط است.

پارسا نوری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۱۱ در پاسخ به Nima.Mmmm دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸:

درسته من برخی موضوعات در مورد رازی رو با ابن سینا قاطی کردم.

در مورد ابن سینا نیز کتاب شفا هست که خیلی مسائلی را مطرح می‌کنه که نقد می‌کنه عقاید مذهبی. هم‌چنین یک فیلسوف ارسطویی بوده که خب همین رویکرد رو در اشعار خیام نیز می‌بینیم. البته در مورد می‌خواره بودن اشتباه نکردم. در کتاب قانون نیز از مزایاش گفته و نقل قول‌های دیگری نیز در این باب ازش شنیده می‌شه و گفته می‌شه که به کفر متهم شده و خواسته سرش جدا بشه و فرار می‌کنه می‌ره و ... 
هم‌چنین وجود کتاب‌های تفسیر قرآن ارتباطی با مذهبی بودن نداره. یک نفر می‌تونه برای تعمیق افکار الحاد خودش به تفسیر قرآن بپردازه. هم‌چنین آدم می‌تونه در طول زندگی‌ش افکار مختلفی داشته باشه. 

درسته پرسش‌های خیام پرسش‌هایی هست که از ازل بوده و هر اهل تفکری به ذهنش خطور می‌کند و باید پاسخ بدهد. همین پرسش‌های ساده هستند که کماکان هم در حال بررسی شدن هستند. پاسخ‌هایی که خیام می‌ده خیلی از مواقع از برهان خلف استفاده می‌کنه برای رد برخی افکار مذهبیون که براتون مثال زدم. به درک من و احتمالا خیلی‌های دیگه طور حتم فلسفی هست. همین بحث‌هایی که شما می‌بینید که صورت می‌گیره زیر غزل‌هاش هم باز فکر می‌کنم که قطعا از همین ناشی میشه. 

در هر صورت خوش‌حال شدم از مصاحبت با شما و بسیار ممنونم که اشتباهم رو گوش‌زد کردید و فهمیدم دارم دو نفر رو قاطی می‌کنم. 🙏

عباس پارساطلب در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۸:۱۰ دربارهٔ فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۹۴ - در مدح سلطان محمود غزنوی گوید:

استاد شفیعی کدکنی در شعر "سیمرغ" از دفتر "خطی ز دلتنگی" مطلع این قصیده را تضمین کرده است:

روزگاری شد و آن‌گونه که شاعر می‌گفت 

مهرگان آمد و سیمرغ بجنبید از جای

(هزاره دوم آهوی کوهی، ص ۱۵۷).

عبدالعزیز میرخزیمه در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۷:۰۵ در پاسخ به ناشناس دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۱۳:

بیت 106 : اگر من شوم کشته بر دستِ او / نگردد سیه,روزِ چون آبِ جو

با این حساب باید گفت آقای مشیری اشتباه کرده است. همین شکل فوق از بیت 106درست هست همانطور که در متن نیز بهمین صورت آمده است زیرا آب جو , کنایه از روشنی است و آب  در معنی روشنی و روانی , در شاهنامه فراوان بکار رفته است برای نمونه :

تو این آبِ روشن مگردان سیاه 

که عیب آورد بر تو بر , عیب خواه

هجیر که بدست سهراب اسیر شده, با خود میگوید : اگر من رستم را به سهراب نشان ندهم و در نتیجه او مرا بکشد ( بیت 83) روزِ چون آب جوی روشنِ ایرانیان تیره نخواهد شد . کشته شدن من مهم نیست و زیانی به ایرانیان نخواهد رساند

Shurideh در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۵۳ در پاسخ به امید دربارهٔ عطار » منطق‌الطیر » بیان وادی معرفت » حکایت پاسبانی عاشق که هیچ نمی‌خفت:

🙏🏽👍

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۴۱ در پاسخ به نجاتی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸:

شیراز  زمان پایتخت شدنش زمان کریمخان زند زبانش دری شد کم کم پیشتر به همان پهلوی بود یهودیهای شیراز هنوز این زبان را بکار میبرند

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۲۶ در پاسخ به ملیحه رجایی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۸:

روشت برابر با اخلاق بکار میبردند روش /روشت/روشن

رضا سعادتی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۲۳ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۱:

هرگز دل من ز علم محروم نشد 

 

کم ماند ز اسرار که معلوم نشد 

 

هفتاد و دو سال فکر کردم شب و روز 

 

معلومم شد که،هیچ معلوم نشد 

 

 

 

 

همه عمر خیام همین بود و عمر هممون همینه الکی بحث نکنید. بر هیچ امده‌ایم به هیچ میرویم فقط سعی تلاش کنید خوش باشید و خوبی و نیکی کنید همین راهی که خیام تو تمام رباعیات و غزل و ... گفته 

عارف سماعی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۱۳ در پاسخ به احمد قلی دربارهٔ رودکی » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۳۳:

دوست عزیز؛ رودکی نابینا بوده و نمی‌توانسته زیباروی بودن دختر رو تشخیص بده و داستانی که مطرح کردید بسیار دور از ذهن می‌باشد.

رضا سعادتی در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۰۷ دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۲:

برید این رباعی زیبارو از از پایین به بالا بخونید به چیزای جالبی میرسید و شناخت جدیدتری از خیام پیدا میکنید 

Nima.Mmmm در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۲۸ در پاسخ به پارسا نوری دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸:

احتمالا شما ابن سینا را با شخص دیگری اشتباه گرفته اید ،زیرا ابوعلی سینا آثاری در عرفان و حتی تفسیر برخی آیات قرآن دارد.

"بودن یا نبودن؟! مسئله اینست..."
پرسش عمیق فلسفی هم  اینست که شکسپیر در نمایشنامه هملت بیان میکند و هر انسانی باید در زندگی خود به آن پاسخ بدهد و اشعار خیام از سطح بیان هنری همان افکار و احساساتی که اکثر آدمیان دارند فراتر نمیرود .

شعر خیام نه یک شعر فلسفی است و نه بیان یک نوع فلسفه خاص

سیاوش فردوسی بختیاری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۵۵ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۸ - آغاز داستان بهرام:

بیت هشت رو بنظرم میشه با جابجایی اینطور نوشت : لطف کرد آن و مومیائی داد

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۳۲ دربارهٔ فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۳ - در انجام کتاب گوید:

در بررسی بیت به بیت داستان ویس و رامین، هرجا که بایست، زیرنویس‌های نسخه گاخاریا را نیز نگاه کردم. در این بخش، درباره ابوالفتح مظفربن محمد می‌خوانیم که سه پسر داشته است. گاخاریا در بیت شماره 67 برای واژه «مهترین» (بزرگترین پسر ابوالفتح) واژه «بهترین» را پیشنهاد می‌کند. اما با توجه به اینکه در بیت شماره 79 و 90، کاربرد هوشمندانه واژۀ «ازو کِهتر» را برای پسر دوم و واژۀ «وَزو کِهتر» را برای کوچکترین پسر ابوالفتح می‌بینیم، شکی به جا نمی‌ماند که در بیت شماره 67 همان واژه «مهترین» مورد نظر شاعر بوده است.

در اینجا باید به دو نکته اشاره کرد:

-کار سنگین گاخاریا و تودوآ کاملا علمی و بنابر اصول امانتداری بوده است؛ چرا که هرگونه دستکاری در سندها، ممکن است هرگز جبران نشود.

-در بررسی یک بیت، از نگاه موضعی باید پرهیز کرد. نگاه موضعی، همواره برداشتی خام را پدید می‌آورد که از یکسو می‌تواند تلنگری برای پیگیری باشد و از سوی دیگر، شیبی تُند برای افتادن به دامِ ذهن فریبکار!

 

به امید آنکه نسخه یا نسخه‌هایی کهن‌تر از نسخه‌های مورد بررسی گاخاریا به دست آید تا تکلیف بیت‌های مشکوک نیز روشن شود.

امیر علیزاده در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۰۵ دربارهٔ صائب » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۶۹:

سلام. با توجّه به دیوان صائب تصحیح استاد قهرمان ج ۶ غزل ۶۳۸۹:

بیت اوّل، مصرع دوّم؛ آستین(به‌جای آتشین)

بیت مقطع، مصرع دوّم؛ خُلد(به‌جای خلق)

صحیح است.

این غزل در گنجور دارای اشتباه تایپی‌ست.

سیاوش فردوسی بختیاری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۰۲ دربارهٔ نظامی » خمسه » هفت پیکر » بخش ۶ - ستایش سخن و حکمت و اندرز:

سعدی در بیت معروف خودش از مصرع اول بیت ۴۷ نظامی استفاده کرده و گفته : سگ بر آن آدمی شرف دارد / کو دل دوستان بیازارد

Delkhaste در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۴۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۵۸:

ظاهرا بیت دوم برای خیلی از عزیزان مبهم و دشوارست گفتم شاید بتوانم گره ای از این کار بگشایم

برای معنی کردن بیت باید ابتدا باید معنی کلمات آنرا دریابیم

غایت در اینجا به دو معنی آمده است و جناس تام دارد

یکی از معانی غایت زمان یا وقت است چنانکه سعدی می گوید

در این غایتم رِشت باید کفن

که مویم چو پنبه است و دوکم بدن

و تا به غایت به معنی تا الان و تا این زمان است. به مثال های زیر توجه کنید

تا به غایت ما هنر پنداشتیم

عاشقی خود عیب و عاری بوده است(وحشی)

 

بود مادر تا به غایت مایهٔ سامان وی

رفت مادر این زمان، جان شما و جان وی(محتشم)

و معنی دومِ غایت نهایت یا آخرین حد است :

ملامت من مسکین کسی کند که نداند

که عشق تا به چه حدست و حسن تا به چه غایت

(سعدی)

 

ز اوحدی باز پرس حال، که من

تا چه غایت نیازمند توام

(اوحدی)

 

پس تا به چه غایت در مصراع دوم یعنی تا چه حد؟ چقدر؟

و مستوری در لغت به معنی پنهان بودن (به دلیل حیا و تقوا)و با استتار و ستر و ستار هم‌ریشه است :

میسرت نشود عاشقی و مستوری

وَرَع به خانهٔ خمار در نمی گنجد

(سعدی)

پس می توان بیت دوم را این گونه معنی کرد:

تا به غایت ره میخانه نمی دانستم

ور نه مستوری ما تا به چه غایت باشد؟

 

من پیش از این راه میکده را نمی دانستم ولی اکنون که راه را بلد شدم چقدر باید در پرده می ماندم؟(پس از پردهٔ زهد بیرون امدم و به جمع مستان پیوستم)

شیخ حافظ در این بیت می خواهد بگوید دیگر به مقامی ورای شریعت ریایی و سطحی رسیده یا به عبارت دیگر به مغز رسیده و دیگر وقت پوست انداختنش است. به قول شیخ محمود شبستری: 

شریعت پوست، مغز آمد حقیقت
میان این و آن باشد طریقت


خلل در راه سالک نقصِ مغز است
چو مغزش پخته شد بی پوست نغز است

محمد سلماسی زاده در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۷:۴۸ دربارهٔ عطار » مظهرالعجایب » بخش ۸۱ - تمثیل احوال آنهائی که به هر چه توجه پذیرند، رنگ آن گیرند و برای صورت میرند:

در بیت 80 : 

پیش دانا صورت دنیا هبا

پیش نادان حیفهٔ دنیا عطا

 

عبارت درست جیفه به معنای مردار است نه حیفه

پارسا نوری در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۱ دی ۱۴۰۲، ساعت ۰۲:۲۲ در پاسخ به Nima.Mmmm دربارهٔ خیام » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۱۸:

درود

درسته که شراب و خمر در ادبیات در بسیاری از جاها استعاره‌ای ادبی هست که عارفان به کار می‌برن.

اما حقیقت امر نمی‌تونم در مورد اشعار خیام این حرف رو از شما بپذیرم. چرا که به طور مثال در رباعی ۴۱ به طور مشخص میاد از و حرف از نقد بودن شراب و عیش دنیا و نسیه بودن اون دنیا حرف می‌زنه که اگر کلام شما دال بر عرفانی بودن شراب در شعر خیام درست باشه چنین چیزی بی‌معنی می‌شه چونکه تعارضی دیگر نیست که بخواد بده‌بستانی بین نقد و نسیه بودن باشه.

باز هم در رباعی ۳۵ میاد از زشت بودن شراب و معاشرت با یار در نزد عموم مردم صحبت می‌کنه. حقیقتا اگر شراب عرفانی‌ای بود و اگر یار خدا دیگر چه زشت بودنی داره نزد عموم؟

باز هم در رباعی ۳۹ حرف از جدا بودن باده‌نوشی خودش و مکتب‌های مسجد و کنشت می‌گه. که اگر عرفانی در کار بود حداقل خودش رو از این دسته جدا نمی‌کرد و حداقل می‌گفت این مرحله بدوی‌ای یا سطحی‌ای از عرفانه.

در رباعیات ۸۷ و ۸۸ و خیلی از رباعیات دیگه هم چنین اسنتنتاج‌هایی می‌شه کرد.

درسته خیام یک دانشمندی بوده که در زمان خودش محترم بوده. کشفیاتی مانند مثلث خیام-پاسکال و تقویم جلالی و حل برخی حالت‌های معادلات درجه سوم داره. ولی دلیل بر مورد نقد قرار نگرفتن افکار فلسفی‌ش نیست. کمای اینکه الان هم بسیاری از دانشمندان که ندانم‌گرا هستند در کنار اینکه از لحاظ علمی محترم هستند کمای اینکه حداقل عموم مردم ندانم‌گرایی را کفر می‌دونن.

درسته که خیام زاده فضای ایرانی مذهبی بوده. ولی خب حداقل متاثر (اگر شاگر نگوییم) از ابن سینایی بوده که کتاب‌هایی مثل «مخارق الانبیا» و «نقض الادیان» رو نوشته و به خاطر کافر بودنش و می‌خواره بودنش می‌خواستن بکشنش. هم‌چنین می‌دونیم که فلسفه خونده و برخی حتی می‌گن فلسفه رو به خود زبان یونانی یاد گرفته. هم‌چنین دیدگاه فلسفی هم مذمت می‌شده در اون دوران و کسایی که فلسفه می‌خوندن و پرسش‌گری فلسفی هم‌چون خیام داشتند هم دچار انگ کافری می‌شدند. کسی که در ریاضی قوی باشه در منطق قوی هست و کسی که منطق قوی‌ای داشته باشه فیلسوف قوی‌ای هست. خیام نیز به وضوح ریاضی‌دان برجسته‌ای بوده و اصلا دور از واقع نیست اگر که مثل خیلی از فلاسفه شکاک غرب به ندانم‌گرایی رسیده باشه و یا حداقل پرسش‌گری‌هایی فلسفی رسیده باشه. حتی در مقابل اذیت‌هایی که در دوران خودش می‌شه در رباعی ۱۲۹ میاد می‌گه که حداقل این حق رو بدین که پرسش‌هایی نظیر «از آن‌کجا آمده‌ام؟» و «بهر چه آمده‌ام؟» داشته باشم دیگه.    

در مورد اشعار خیام به وضوح و اصلا نمی‌تونم از شما بپذیرم که این اشعار بخوان در حد یک وصف احساسات گذرای خیام باشن. اکثر اشعار خیام غنی از پرسشگری‌ها و شکاکیت‌های فلسفی و عمیق هستند که حاکی از متفاوت بودن این شخص در این امور در زمان خودش هست. بله در رباعی ۱۰۱ ناخوش بوده ولی این گله‌مندی از احوال چرخ فلک رو هم کمتر در اشعارش می‌بینیم و هم با دیدگاه‌های فلسفی گاهی آمیخته می‌کنه که خب چرخ فلک که اینه کاریش نمی‌شه کرد باید بپذیری که به آرامش برسی، چرا که در سایر اشعارش از سرخوش بودن و غم دیروز و فردا نخوردن حرف می‌زنه و کسی که به این دیدگاه می‌رسه به نوعی باید با خرابی چرخ فلک بسازه دیگه.

در هر صورت اگر لذتی هم از اشعار خیام من و احتمالا خیلی‌های دیگر می‌بریم سر همین ندانم‌گرایی و پرسش‌گری خیام هست نه رهایی و دور شدن از این دنیا. اگر چنین بود که خب اشعاری که تصویرسازی ذهنی انجام می‌دهند بیشتر مورد پسند بود تا رباعی‌هایی که اصلا به تصویرسازی و بردن به بیرون از دنیای فعلی اصلا وقت نمی‌کنن که برسن. (چون اصلا تا فضا بخواد وصف بشه که چه دنیایی هست چندین بار تموم شده فرصت شاعر)‌  

۱
۶۵۰
۶۵۱
۶۵۲
۶۵۳
۶۵۴
۵۵۲۴