گنجور

حاشیه‌گذاری‌های سعید

سعید


سعید در ‫۸ روز قبل، شنبه ۱ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۱۴ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۳۶:

این غزل مکالمه‌ای بین عاشق و معشوق است بدون این‌که حتی یک کلمه بین آنها رد و بدل شود!

کار به جایی رسیده که دیگر نیازی به حرف و صوت نیست ، مولانا در مثنوی هم به این مطلب اشاره کرده است

حرف و صوت و گفت را بر هم زنم

تا که بی این هر سه با تو دم زنم

زبان ، زبانِ اشاره‌هاست به قول صائب:

صائب نظر سیاه نسازد به هر کتاب 

فهمیده‌است هرکه زبانِ اشاره‌ها...

 

سعید در ‫۲۲ روز قبل، شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۴ دربارهٔ ایرج میرزا » اشعار دیگر » شمارهٔ ۲ - چه عجب؟:

به احتمال فراوان شهریار غزل معروفِ «چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی» را با التفات به این غزل ایرج میرزا سروده باشد

 

سعید در ‫۲ ماه قبل، دوشنبه ۷ اسفند ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۱۱ دربارهٔ بیدل دهلوی » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۶۰:

این غزل بیدل 

از نظر حال‌وهوا و مضمون‌ها بی شباهت به این غزل صائب نیست.

آسمان در چشمِ ما دود و بخاری بیش نیست...

 

سعید در ‫۴ ماه قبل، چهارشنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۲۶ دربارهٔ کمال‌الدین اسماعیل » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱:

یا بده بوسی و جانم زنده کن

یا بکش تا وارهم یکبارگی

سعدیِ شیراز نیز غزلی با همین وزن و قافیه دارد که به احتمال قوی به استقبال همین غزل از خلاق المعانی کمال‌الدین اسماعیل سروده باشد ، چنانکه بیت آخر این غزل را نیز با تغییر در مصراع اول و اندکی تغییر در مصراع دوم به نوعی تضمین کرده است.

بیت سعدی 

خستگانت را شکیبایی نماند

یا دوا کن ، یا بکش یکبارگی

سعدی بیتی از شاعری دیگر را تضمین نمی‌کند مگر اینکه آن بیت را جلا ببخشد و زیبا‌تر بکند...

 

 

سعید در ‫۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۲ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۲۳ دربارهٔ عطار » تذکرة الأولیاء » ذکر داود طائی قدس الله روحه:

سعدی شیراز هم در بوستان در باب تربیت 

حکایتی از داوود طائی نقل کرده که بس شیرین و عبرت آموز است

یکی پیش داود طائی نشست

که دیدم فلان صوفی افتاده مست

 

 

سعید در ‫۴ ماه قبل، شنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۰۸ دربارهٔ کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۳:

طاعتِ مقبولِ درگاهِ الهی ، آگهی‌ست 

خامُشی بهتر از آن ذکری که دل آگاه نیست...

 

همین یک بیت بار تمام غزل را به دوش می‌کشد

 

سعید در ‫۷ ماه قبل، پنجشنبه ۳۰ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۵۷ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۹۲:

《صائب از هر کس که داری رنجشی اظهار کن
شِکوه چون در دل گره شد ، تخمِ کلفت می‌شود》


کُلفَت = رنج و مشقت
دکتر صائب تبریزی فوق تخصص اعصاب و روان

همان چیزی که تراپیست‌ها امروز می‌گویند صائب ۵۰۰ سال قبل گفته
(اگه از کسی رنجشی دارین قبل از اینکه تبدیل به کینه بشه بهش بگین...)

 

سعید در ‫۱۱ ماه قبل، پنجشنبه ۴ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۴۹ در پاسخ به هخامنش دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۴:

سلام 

بله کتاب شرح غزلیات سعدی از فرح نیازکار چاپ هرمس

 

سعید در ‫۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۸ اردیبهشت ۱۴۰۲، ساعت ۰۰:۵۶ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸:

صائب تبریزی  در غزلی با مطلع :

چون رنگ می ز مینا بیرون دوید باید

نه پرده‌ی فلک را بیرون درید باید 

به استقبال این غزل از سنایی رفته و در بیت آخر غزل به این غزل سنایی اشاره می‌کند و از او با عنوان کلیم غزنین یاد می‌کند

 

این آن غزل که گفته است وقتی کلیم غزنین 

ای یار بی تکلف ما را نبید باید

 

سعید در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۳ دی ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۰۱ دربارهٔ ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۳۴ - مهر مادر:

الحق که در تاریخ ادبیات فارسی هیچ شاعری به اندازه ایرج میرزا در وصف مادر اشعار نغز و دلکش و زیبا نسروده است 

روحش قرین رحمت و لطف پروردگار

 

سعید در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۸ دی ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۰۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۴:

خواجه در بیت ششم احتمالاً اشاره‌ای به این اشعار سعدی داشته است:

 

ندهد هوشمندِ روشن رای

به فرومایه کار‌های خطیر

 

بوریاباف اگر چه بافنده است

نبَرندش به کارگاهِ حریر

 

سعید در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، چهارشنبه ۱۶ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۰۹ دربارهٔ نظیری نیشابوری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶:

«نظیری شاعری مظلوم»

 

نظیری نیشابوری از شاعران قرن دهم و دوره صفویان است

که مقداری بعدتر از حافظ و کمی قبل‌تر از صائب دورۀ شاعریِ او بوده است

شاید قرار گرفتن در همین بازۀ زمانی دلیلی برای نادیده گرفتن و مظلومیتش در روزگار ما بوده باشد 

اما این شاعر در زمان حیاتش اتفاقاً مشهورترین و برترین شاعر روزگار خود بود که تاثیر بسیار عمیقی بر شاعران بعد از خود گذاشت و سبب به وجود آمدن سبکی تازه در شعر فارسی شد که بعد‌ها آن را سبک هندی نامیدند

و صائب تبریزی را نماینده تمام عیار آن سبک می‌دانند

جالب این که خودِ صائب ارادتی عجیب به نظیری دارد و به استقبال بسیاری از غزل‌های او نیز رفته است.

نظیری در میان عامۀ مردم از چنان محبوبیتی برخوردار بود که غزل‌هایش وردِ لبِ مردم کوچه و بازار بود و ابیاتش به ضرب المثل تبدیل می‌شد از جمله این بیت:

 

درسِ ادیب اگر بُوَد زمزمۀ محبتی

«جمعه به مکتب آورد ، طفل گریز پای را»

 

بیراه نیست که سلیم تهرانی از شاعران خوبِ سبک هندی ، در بیت آخر یکی از غزل‌هایش که به استقبال همین غزل از نظیری سروده است ، از او با عنوان سِحر‌پرداز یاد میکند

 

سلیم این در جواب سِحر‌پردازی که می‌گوید

«کتاب حُسن را جزوِ محبت از میان گم شد»

 

سعید در ‫۱ سال و ۳ ماه قبل، سه‌شنبه ۱۵ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۱۳ دربارهٔ کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱۵:

وقتی برای مدتی طولانی در یک محیطِ تاریک مانده باشیم اگر از دلِ روزنه‌ای نور بر ما بتابد چشمانمان اذیت میشود و احتمالا دستانمان را مقابل صورت می‌گیریم که تابش نور ما را رنجیده خاطر نکند

در بیت آخر این غزل زیبا ، کلیم همین تصویر را ترسیم کرده است

گویی آنقدر فضای دنیا را تیره و تاریک می‌بیند که اگر گه گاه نوری هم می‌رسد چشمانش را آشفته می‌کند

کنون از روشنایی دیده‌ام آشفته می‌گردد

کلیم از بس سیه روزی درین ماتم‌سرا دیدم...

 

 

 

سعید در ‫۱ سال و ۴ ماه قبل، پنجشنبه ۳ آذر ۱۴۰۱، ساعت ۲۲:۴۳ دربارهٔ سلیم تهرانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۷:

سلیم تهرانی از شاعران طراز اول سبک هندی محسوب می‌شود که شاید  بیش از هر شاعر دیگری از اصطلاحات عامیانه در شعرش استفاده کرده است که دلیل آن هم حضور مستمر او همراه با عامۀ مردم در قهوه‌خانه‌ها ( که مرکز تجمع شاعران و برگزاری محافل ادبی در عهد صفوی است) بوده‌ باشد

کم لطفیِ پادشاهان سلسله صفوی به شاعرانِ درباری و مداح سبب گرایش این شاعران به حضور در جمع مردم و رونق شدید ادبیات و مخصوصا شعر و شاعری در میان عامۀ مردم شد و همین موضوع باعث راه یافتن اصطلاحات عامیانۀ در زبان شعر شد که قبلاً کمتر مجال ورود به آن را داشت.

در این میان اما سلیم از دیگر شاعران سبک هندی گام را فراتر گذاشته است و با تتبعی در دیوان او می‌توان به علاقه بیش از حد سلیم به استفاده از اصلاحات عامیانه در غزلیاتش پی برد که همین مسئله موجب نمکین شدن اشعار او شده است 

ابیات زیادی از سلیم به ضرب المثل تبدیل شده است از جمله این بیت:

صورت نبست در دل ما کینۀ کسی

آیینه هر چه دید فراموش می‌کند 

 

 

 

سعید در ‫۱ سال و ۵ ماه قبل، جمعه ۲۲ مهر ۱۴۰۱، ساعت ۲۳:۴۵ دربارهٔ صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۵۱:

این غزل یکی از زیباترین غزل‌های میرزا صائب تبریزی پیرامونِ نظریه وحدت وجود است. 

عمدۀ غزل‌های حضرت مولانا در دیوان شمس مربوط به همین نظریه می‌باشد و با توجه به اینکه صائب بسیار تحت تأثیر مولانا بوده و در طریق شاعری مولانا را استاد خود می‌داند و الحق و الانصاف به خوبی هم حق شاگردی را ادا کرده است از جمله آنکه صائب در زمان حیاتش چندین بار دیوان شمس مولانا را تصحیح کرده است که تذکره‌های مهمِ عهد صفوی به این موضوع اشاره کرده‌اند اما متاسفانه امروزه این نسخ تصحیح شده در دسترس نیست(فکرش را بکنید دیوان شمس به تصحیح میرزا صائب تبریزی ، چه شود ...)

هنگامۀ ارباب سخن چون نشود گرم؟

صائب سخن از مولوی روم درافکند 

بگذریم، صائب نیز بسیاری از غزل‌هایش را به این موضوعِ مهم(وحدت وجود) اختصاص داده از جمله همین غزل.

و اوج آن در این بیت است

فلک که نقطۀ پرگار اوست مرکز خاک

جزیره‌ای است ز دریای بی‌کرانۀ دل..‌.

 

پرگار در ادبیات فارسی کاربردی چشمگیر دارد و بسیاری از شاعران به وفور از پرگار در شعرشان استفاده کرده و مضامین متفاوتی خلق کرده‌اند . اما به جرئت می‌توان گفت که این بیت صائب در میان تمامی مضامین خلق شده درباره‌ی پرگار سرآمد است و به نوعی شاهکار محسوب می‌شود

صائب  در مصرع اول  این بیت معتقد است که فلک شبیهِ دایره‌ای است که نقطه ثابت آن زمین است پس اگر آسمان را دایره در نظر بگیریم ، زمین نقطه‌ای کوچک در مرکز آن محسوب می‌شود پس این نشان دهندۀ وسعت کوچک زمین در برابر وسعت بزرگ آسمان هاست اما در مصرع دوم این بیت همین آسمان وسیع در مقابل وسعت دریای بی‌کرانۀ دل ، کوچک به نظر می‌رسد ، آنچنان که جزیره‌ای کوچک در میان دریایی بیکران‌.

همان که حافظ هم میگفت 

گوهری کز صدف کون و مکان بیرون است

طلب از گمشدگان لب دریا می‌کرد...

البته  در بعضی از نسخ به جای (مرکز خاک) از (جرم زمین) استفاده شده که به نظر صائبانه‌تر نیز  می‌آید

اگر از دورنمای تاریخ ادبیات به شاعرانی که بعد از مولانا پا به عرصه‌ی وجود گذاشته‌اند نگاه کنیم ، شاعرانی را می‌بینیم که به آثار مولانا توجه داشته‌اند و تحت تأثیر عرفان او قرار گرفته‌اند و با بهره از اندکی قریحۀ شاعریشان توانسته‌اند که شاعرانی موفق و ماندگار باشند.

اما در این میان سه تن از شاگردان مولانا  یعنی حافظ و صائب و بیدل ، گویِ سبقت را از دیگر شاعران ربوده‌اند. چون هم خود شاعرانی خوش قریحه و با استعداد بوده و هم از گنجینه‌ی ارزشمندی چون دیوان شمسِ حضرت مولانا به خوبی الهام گرفته اند.

 

 

 

سعید در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، جمعه ۷ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۱۹:۰۳ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۵:

باد پیمودن  مانند نقش بر آب زدن یا آب در هاون کوبیدن و ... یادآور کاری عبث و بیهوده انجام دادن است 

سلمان در این بیت: 

در آن مجلس که چشم یار جام حُسن گرداند 

کسی گر باده پیماید حقیقت باد پیماید

باد پیمائی را در کنار باده پیمائی در یک مصرع با هم آورده و به زیبایی این بیت افزوده است.

 

 

 

 

سعید در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۱۲:۲۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۱:

درباره‌ی معشوق غزل های سعدی همیشه در بین محققین و مفسرینِ اشعارش بحث و اختلاف نظر وجود داشته ، عده‌ای بر این باورند که معشوق شعر سعدی زمینی است و عده ای دیگر معشوق غزلیاتش را فرا زمینی (الهی) می‌پندارند ،

اما آنچه که مسلم است ارادت عجیب سعدی به این معشوق است ، تا آنجا که با وجود او دیگر مجالی برای دیدن خودش نمی‌یابد ، او در یک بیت این ارادت را چنین به تصویر می‌کشد:

 

«من بودم و او ، نی قلم اندر سرِ من کش!!!

با او نتوان گفت ، وجود دگری بود ... » 

 

ابتدا میگوید که من و معشوقم با هم در یک جا بودیم اما بلافاصله گفته‌ی خود را تکذیب میکند و می‌گوید: نه ، اشتباه کردم ، من نبودم ، من را با قلم خط بزن ، فقط او بود ، راستش را بخواهی جایی که او باشد دیگر منی وجود نخواهد داشت ، او بود و تنها او....

 

 

سعید در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، پنجشنبه ۶ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۰۱:۳۰ دربارهٔ حافظ » قطعات » قطعه شمارهٔ ۷:

در بیت سوم خواجه حافظ از قاضی مجدالدین اسماعیل بن رکن الدین یحیی نام برده که قاضی مشهور شیراز در عصر حافظ بوده است

پدر قاضی مجدالدین یعنی قاضی رکن‌الدین نیز قاضی بزرگ شیراز در عصر سعدی بوده و از قضا  ممدوح سعدی نیز بوده است و هنگامی که سعدی وفات یافته این قاضی مجدالدین حدود سی سال سن داشته پس زمان حیات سعدی را به خوبی درک کرده است و چه بسا به واسطه احترامی که پدرش نزد سعدی داشته ، با شیخ اجل مصاحبت و حشر و نشر نیز داشته است

خود او نیز ممدوح حافظ بوده و حافظ برای او احترام فراوان قائل بوده چرا که در چند جای دیگر نیز او را مدح کرده است

پس با این حساب قاضی مجدالدین را باید یکی از خوشبخت ترین مردان روزگار دانست چرا که هم سعدی را دیده و هم حافظ را و چون با حافظ رابطه خوبی داشته احتمالا درباره سعدی به حافظ چیزها گفته است...

الله اعلم

 

سعید در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، سه‌شنبه ۴ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۰۰:۵۲ دربارهٔ کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۴:

تناقض یا پارادوکس یکی از اصلی ترین ابزار های زیبا سازی شعر محسوب میشود که بسیاری از شاعران بزرگ ادبیات فارسی از آن بهره گرفته اند 

کلیم کاشانی شاعریست که همانند حافظ از این ابزار کارآمد در غزلیاتش فراوان استفاده کرده 

همانند بیت ششم این غزل زیبا

ما و می در این چمن چون توبه فصل بهار 

روز اول بر شکستن عهد و پیمان بسته‌ایم

پیمان بستن بر سرِ شکستنِ عهد و پیمان ، تناقضی بسیار زیباست...

توبه ی فصل بهار عبارتی کنایه آمیز است زیرا کسی که از خوردن می و شراب توبه کرده باشد در فصل بهار به ناچار توبه خود را خواهد شکست چرا که به اصطلاح امروزی  در فصل بهار شراب واقعا می‌چسبد.

پس به قول کلیم عهد و پیمان بستن برای نخوردنِ شراب شبیه توبه در فصل بهار است ، اصلا برای شکستن بسته شده...

 

سعید در ‫۱ سال و ۸ ماه قبل، دوشنبه ۳ مرداد ۱۴۰۱، ساعت ۰۲:۱۴ دربارهٔ انوری » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۳ - سوگندنامه‌ای که انوری در نفی هجو قبة اسلام بلخ گفته و اکابر بلخ را مدح کرده:

انوری ابیوردی نقطه‌ی عطفی در تاریخ قصیده سرایی ادبیات فارسی محسوب میشود و تاثیر بسیار زیادی بر شاعران بعد از خود گذاشت از جمله شاعرانی که به شدت تحت تأثیر انوری قرار داشته سلطان بی بدیل شعر فارسی سعدی شیرازی است که الفبای غزل سرودن را از انوری آموخته است...

بگذریم 

اما بیت سوم این قصیده که بسیار زیباست:

آسمان در کشتی عمرم کند دائم دو کار 

وقت شادی بادبانی گاه اندُه لنگری!!!

ناخدای کشتی زمانی دستورِ کشیدن بادبان را صادر می‌کند که کشتی در شرایطی بحرانی قرار داشته باشد ، مثلاً شرایطی مانند طوفان و امواج هولناک و امثالهم ...

اصولاً  بادبان کشتی با هدف تغییر مسیر و خروجِ سریع کشتی از شرایط بحرانیِ پیش آمده کشیده می‌شود 

اما زمانی که کشتی قصد اقامت و توقف طولانی مدت را داشته باشد ، ناخدای کشتی دستور لنگر انداختن را صادر میکند 

 انوری با اشاره به این دو مورد در آداب کشتی رانی مضمون بکری را آفریده

و می‌گوید که من وقتی شادم روزگار(آسمان) در کشتی عمر من بادبان ها را میکشد که شادیِ من چندان طول نکشد و سریعاً مرا از حالت شادی خارج کند

اما وقتی که غمی دارم و غمگین هستم او دستور لنگر انداختن میدهد که مرا برای مدت طولانی در حالت غم و اندوه نگه دارد

انوری مضمون پردازی های اینچنینی در اشعارش زیاد دارد 

اگر اهل شعرید انوری را دریابید 

به راستی که 

نه هرکه آینه سازد ، سکندری داند...

 

 

۱
۲
sunny dark_mode