امیرعلی داودپور
تاریخ پیوستن: ۹م بهمن ۱۴۰۱
دکتر امیرعلی رستم داودپور
دبیر انجمن قانون و شفا CanMedLaw
عضو کانون وکلای مستقل بین الملل ایرانی IIntbar
ویراستار مجله آزادی نیوز
ویراستار مجله مطالعات حقوق بین الملل ایران
آمار مشارکتها: | |
---|---|
حاشیهها: |
۵۷ |
ویرایشهای تأیید شده: |
۹ |
امیرعلی داودپور در ۴ ماه قبل، یکشنبه ۱۴ بهمن ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۴۰ در پاسخ به رضا از کرمان دربارهٔ عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۹:
ضمن عرض ادب و احترام، عذرخواهی میکنم که دیر متوجه پیغام جنابعالی شدم، اول اینکه بحث تا حدی ذوقی است بدین معنا که در سلسله شعرای پارسی نظمی مشاهده میگردد که نمایانگر دولت کامل است، نظامی، سعدی، عنصری، حافظ و ... نشان دولت شعر و ادب پارسی است و چنین تمثیلی را در آکادمی یعنی در دانشگاه تدریس نمیکنند و اهمیت شعر و سخن پارسی را در نمیابند جز اندکی که آنان را حروفیه مینامیده اند و از این مضمون به در والای علوم و حکمت رسیده بودند. دوم اینکه پاسخ سوال شما در متن داده شده بود، جناب عنصری در متن اشعار خویش صنایع و عناصر فلسفی و شعری استفاده کرده اند که نشان بر حکمت و دانش اندوخته دارد، برخی عزیزان دیگر مانند باباطاهر شعر در غایت زیباییست ولی از جنس عشق است و نه حکمت.
با احترام
امیرعلی داودپور در ۵ ماه قبل، سهشنبه ۲۵ دی ۱۴۰۳، ساعت ۰۸:۲۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۴:
جناب عطار نیشابوری در این غزل به چند مساله کلیدی زندگی خویش اشاره میفرماید، که نخست از دست رفتن معاش و کار خود بوده که در سلوک حب معشوق (خداوند) حاصل شده و آن اینگونه است که حب حق آنقدر درب ارتزاق را بر سالک تنگ میکند که از زندگی طبیعی ابنا البشر فاصله میگیرد، حرمت را در حلال و حلال را حرام میبیند و در این احوال تقدیر نیز بر او دگرگون میگردد. نمونه آن مساله در کار فلسطین (غزه) است که باید نان حق خویش را از معاند خویش بستاند و این مرحله ایست بس دشوار که عطار به سبب فضیلت سلوک (علم لدن و جستجوی آن) به آن دست یافته. کلمه کلیدی دوم رستاخیز است که از جمله در اشعار اقبال لاهوری و حافظ و عطار و مولوی (سهروردی و همه عرفا و جویندگان چشمه حیات و کیمیای سعادت) به واسطه نزدیکی به حضرت حق در زمان خویش از آن سخن رفته، شایسته است بدانیم که این اقطاب هیچیک همزمان نبوده اند. هر یک قطب زمان خویش بوده اند. برآوردن رستاخیز در نگاه اقطاب است که اهل تشیع مهدی، مسیحیان در عیسی و زردتشتیان در سوشیانت میبینند. مساله سوم میل حضرت عطار به غم است در راه معشوق، که سیره صوفیه است و سیره پیش از اسلام پهلوانیه یا مبارزه بوده است، پس اسلام و پیش از اسلام در تسلیم و مبارزه در راه کمال افتراق میابد. اینست که اقطاب فی النفسه بدون درک حال مغان به کمال نرسند که مغان پارسی نیز سلوک را به کمال رسانده اند. غم نردبان درک پهلوانیست ولی حماسه نیست، حماسه میسر نگردد جز به کمال تاریخ . امید آنکه اگر در بحث کوتاهی بوده، روان عطار از آن درگذرد که ایشان از جمله کمال جویندگان و معلمان بزرگ تصوف هستند.
امیرعلی داودپور در ۶ ماه قبل، دوشنبه ۲۶ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۲۷ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سیام:
در فراخوانی و مرور این شعر ایشان مجددا به حضور و خدمت جناب مولانا رسیدیم.
مطلب زیر در مقاله ای با عنوان غزه یا غزا نوشته شده است، با آن مقدمه به بحث دوزخ گرسنگان خواهیم پرداخت، قبلا در بالابلاگ حکمت ایران مفاهیم ناراکا (دوزخ) و پرتا (ارواح گرسنه ) را توضیح داده بودیم، مفاهیم دوزخ در آیین های گنوسی مانند بودایی به نوعی کارما یعنی پادافره مستقیم عمل میپردازد. یعنی گرسنگی دادن معادل همان گرسنگی کشیدن در جهانهای زیرین (نام دیگر زندگی پس از مرگ) و البته به مدتی نامحدود است. البته با تبیین موضوع مسیح یعنی نجات دهنده ، اینگونه نیست که دوزخ گرسنگی تا ابد بماند. دلیل گرسنگی کشیدن بودا، مسیح و سالکین (از جمله در خان فقر) میتواند گذر از این مرحله روحانی یعنی نجات بخشی به روان کسانی باشد که در فقر و گرسنگی دوزخ فرو افتاده اند.
روح کن دل و جان را، دل تنگ پریشان را
گلستان ساز زندان را، برین ارواح زندانی (مولانا)
به صورت خلاصه ولی پیچیده آن رنج که در غزه مشاهده میشود میتواند گشوده شدن، نجات بخشیدن و همزمان فرو افتادن برخی به دوزخ گرسنگی و گرسنگان باشد.
هرمنوتیک دوزخ های دیگر
آیا دوزخ های جنایت و آدمکشی با دوزخ گرسنگی یکیست؟ میتواند یکی باشد، هولوکاست و نسل کشی غزه به نحو شگفت انگیزی یکسان است ، با متولیانی که از یک سرزمین آمده اند. اعمال یکسانی را مرتکب شده اند و اتفاقا این بار حربه و سلاح جهانی اقتصاد را در دست دارند. زنده هستند ، زندگی میکنند و اسراف میکنند ولی به جهان دیگر یعنی خاورمیانه وارد شده اند. خاورمیانه از لحاظ فکری و معنوی جهان دیگریست که نوعا اعتقاد به الهیات در خون و رگ مردم آن بوده است. تفاوت این الهیات با پیشرفت های تکنولوژیک غربی آنست که خدا در زندگی روزانه مردم حضور دارد و ورود کسانی که از نام خدا سواستفاده کرده اند به این پلاتو و عرصه است. دوزخ های دیگری مانند زامبی ها ، خونخواران، سواستفاده کنندگان از کودکان، متجاوزان و مانند آن نیز قطعا وجود دارد که پیدایش مسیح میتواند ارواح حاضر در آنها را متحول کند و نتایج نوعی آن در زمین به صورتی دیگر دیده میگردد.
شاعران ایرانی و مسیحا
بدین مفتاح کآوردم، گشاده گر نشد مخزن
کلیدی دیگرش سازم، به ترجیعش کنم روشن (مولوی)
خوبان پارسیگو، بخشندگان عمرند
ساقی بده بشارت رندان پارسا را (حافظ)
شعرای ایرانی در سیر و تحول روانی و معنوی خود وادی های از جمله فقر و فنا و بدنامی را طی کرده و مفاهیم دوزخ را دانسته اند. این فقر و فنا و بدنامی نه به دلیل بدکاری آنان بلکه به دلیل خاصیت مسیحایی آنان بوده است که طی طریق روان کرده اند. آنان به جایگاهی رسیده اند که ارواح هزاران سال انتظار گذر مسیحایی و نجات بخشی مانند آنان را میکرده اند و فلسفه مهدویت و انتظار نیست همین است. از جمله مفهوم روزه داری و فقر شعرای پارسی نیز همین بوده است. زیرا آن گرسنگی نان مسیحاست.
لزوما ارواح نو شده دوباره نمیتوانند مانند آدمی زندگی کنند (هرچند ممکن است به دلیل شدت نیکی و شدت انوار و رحمت الهی مسیحایی صورت انسانی گیرند) بلکه احتمالا از مرحله فنا به نوعی زندگی نامی ، جمادی، حیوانی بازگردند .پانوشت» توضیحات در این متون میتواند برداشتی معنوی از مجموعه ای از متون مذهبی ، معنویات و سلوک شاعران و عارفان ایرانی، بودایی و مسیحی باشد و لزوما نمیتوان چنان برداشتی را به ثبوت رساند هرچند ثبوت آن فقط برای پوینده و سالک قابل استناد است (دین شخصیست)
امیرعلی داودپور در ۷ ماه قبل، یکشنبه ۱۱ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۲۱ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر دوم » بخش ۹۵ - طعن زدن بیگانه در شیخ و جواب گفتن مرید شیخ او را:
جان نباشد جز خبر در آزمون
هر که را افزون خبر جانش فزون (مولانا)خداوند آفریننده، خدای خدایان جهانی را آفرید و آن را چنان گسترده ساخت که هر عظمتی در مقابل عظمت کائنات هیچ است و آنگاه هیچ را قدر نهاد.
قدر هیچ چنان است که عظمت کائنات را بشناسد و خود دعوی اراده کند.
پس از این مقدمه دانستنی است که جهان ذره به ذره ، پیوند به پیوند از معنی است و تلاش آدمی دانستن یک پیوند و معنی و تلاش برای تسلط و استفاده از این مبانی و خلق پیوندها و مبانی نوین است.
تا بدین جا، مفهوم فلسفی علم را اشکافتیم، علم همان دانستن نظری پیوندها و ذره ها و تلاش برای خلق پیوندهای نوین است.بهر طفل نو، پدر تیتی کند
گرچه عقلش هندسهٔ گیتی کند (مولانا)
پس ازین بیشتر آنست که بدانیم الهیات نیز درک معارف نو از مهندس گیتی است هم از هندسه گیتی و یکی شدن در مفاهیم الهیات سلوک خداپرستان و اصلاح عالم سلوک خداشناسان است. هر چند خداوندی خدا جبار و قاهر و قائم به امر خویشتن است، ثمره الهیات آن است که سالک خرسند زیست کند. یعنی سلوک به سمت سعادت و آنچیزی باشد که خود بخرد خواسته است.
پس سلوک نخست بخرد شدن است و سپس خرسند شدن به خرد.مرشدی میخواهد هر یک آیه ای
علم خواهد بیکران سرمایه ای
بهر هر بیتی بباید چرخ زد
گاهگاهی جرعه های تلخ زد
تا شود روشن خردمندی چه گفت
گوهر معنی به فیض حق بسفت
آخر راه سلوک است جان تو
زندگی زندگان بد خان توو اما دروس خردمندی یک پایه نباشد و یافتن آنان به یک آسانی، و برترین خردمندی آنکه تواناتر کند که کیمیاست.
هر خردمندی به حرفش پند هست
مینهد گویی به جایی بند دست
گر که دانایی توانایت نکرد
سود و صرفه علم بر رایت نکرد
اینچنین فیض نظر از یاد رفت
باد گویی بوده و بر باد رفت
گر خرد میبخشدت هر روز سود
آن خرد بوده هم از علم ودوددکتر امیرعلی رستم داودپور
دبیر انجمن قانون وشفا
امیرعلی داودپور در ۷ ماه قبل، شنبه ۳ آذر ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۲:
موعود : حاصل فلسفه و نبرد میان نیک و بد شاید پرسش وجود داشته باشد که چرا از هزاران سال قبل در نبرد دیانت و معرفت وعده موعود وجود داشته است ، از سوشیانت در ایران تا مسیح و مشیاح یهودیان و مهدی اعراب همه وعده موعود فلسفی ادیان و حاصل انتظار، رنج و تلاش هزاران بلکه میلیونها راوی، فقیه، کشیش و عارف بوده اند.
اما چرا حاصل دیانت به وعده موعود می انجامد؟ یکی از دلایل آن کوتاهی عمر نسلها برای تحقق وعده های الهیست که در یک زندگی رسیدن به مفهوم موکشا، نیروانا، آزادی مقدس (از نظر معرفت شناسی) و یا حکومت و نجات را سخت و دشوار مینماید.
از میان این مواعید اما تحقق شرایط ظهور مواعید و حوادث پس از ظهور نیز غالبا جالب توجه و تحقیق است. مرگ و ویرانی بسیاری از مردم در تفلسف شیعی به دست امام مهدی ابن الحسن العسگری فلسفه ای است که تحقق آن به شهادت تاریخ به یک فاجعه بیشتر مینماید.این به معنای رد کامل صلاح و مصلحت در ظهور نیست یعنی ظهور و مهدویت در اسلام را کاملا مردود نمیکند. بلکه شرایطی که برای ظهور فرزند امام حسن العسگری ( و نه هیچ مهدی دیگر) تشریح گردیده از جمله اقامه دعوی بر روی خانه کعبه، جنگ جهانی، هزار سال سن و نیز کشتاری که در جهان به راه خواهد افتاد به نظر یک کابوس است که بهتر است اتفاق نیافتد. و اگر خداوند به کسی فضیلت دانش و دانستن و خرد عنایت کند چنان امام مهدی علیه السلام خود از ظهور منصرف خواهد شد و به اصلاح نفس خود و دین همت خواهد گماشت تا جنایت علیه تامه بشریت به وقوع نپیوندد.
شرایط ظهور سوشیانت نیز که جنگ با اهریمنان است غالبا ساده نیست هر چند سوشیانت (ها) محدود به یک تن نیستند و معمولا به سه سوشیانت وعده داده شده است. تبیین مفهوم اهریمن به دست خداوند امکان پذیر است مگر اینکه اهریمن را به معنی کسانی بدانیم که رنجی بر مخلوقات وارد میکنند در این صورت خود سوشیانت نیز از جمله اهریمنان خواهد بود. البته اهریمن به مفهوم روحانی آن فقط شامل بشر نیست و مشمول موجودات و مخلوقات غیر بشری نیز میگردد. بنابر این در حقیقت سوشیانت میتواند با موجودات روحانی و مانند آن مبارزه کند که در آیین بوداییان و هندوان نیز این موجودات از قبیل دیواها، آسوراها و .. بسیار شمرده شده اند هر جند درک آنان از خرده دانش آدمی خارج است.
اما مسیح و مشیاح در مسیحیت بیشتر جنبه نجات دادن از دوزخ دارد تا مبارزه با جهان و مبارزه برای نجات از دوزخ نیاز به دانش و توان غیر قابل درک از مفاهیمی مانند دوزخ دارد. هر چند ظهور چنین مسیحی در این جهان و در رفاه قابل توجیه نیست مگر این که به عنوان مثال به پادشاهی ابرقدرتهایی برسد تا از وقوع جنگ و حوادث و فجایع جلوگیری کند. اصولا هر کدام از این مواعید میتواند به ضد فلسفه خود نیز تبدیل گردد.به هر حال حاصل فلسفه مبارزه با نیک و بد ، وجود موعود است زیرا بدی پایان ندارد و نیکی نیز توان ندارد. ازینرو بزرگترین موعود آن موعود نیک است که میخواهد مقدس بماند ولی با سلاحهای اهریمنی مانند سلاحهای اتمی و کشتار جنگی و یا با جهالت تعمدی و نقض حقوق بشر و حتی حقوق خویش مبارزه کند.
اگر نیکی توان غلبه بر عالم اهریمنی را داشت ، هیچگاه نیازی به خلق فلسفه بهشت و تبعیت از دساتیر خداوندان اخلاق نمیبود. اما معجزه ، فلسفه معجزه نیست، با فلسفه نمیتوان پیروز شد.موعود، حاصل معجزه است. هر چه عجیب تر پذیرفتنی تر.
باز آی و دلِ تنگِ مرا مونس جان باش
وین سوخته را مَحرَمِ اسرارِ نهان باش
زان باده که در میکدهٔ عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
در خرقه چو آتش زدی ای عارفِ سالِک
جهدی کن و سرحلقهٔ رندانِ جهان باش
دلدار که گفتا به تواَم دل نگران است
گو میرسم اینک به سلامت، نگران باش
خون شد دلم از حسرتِ آن لعلِ روان بخش
ای دُرجِ محبت به همان مُهر و نشان باش
تا بر دلش از غصه غباری نَنِشیند
ای سیلِ سرشک از عقبِ نامه روان باش
حافظ که هوس میکندش جامِ جهان بین
گو در نظرِ آصفِ جمشید مکان باش (حافظ)
دکتر امیرعلی رستم داودپور
دبیر انجمن قانون و شفا
امیرعلی داودپور در ۷ ماه قبل، دوشنبه ۲۱ آبان ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سیام:
مولانا این سخن را برای مسیح موعود سروده اند (مروح کردن زندان بر ارواح زندانی کار مسیح است) و خداوند مولانا (شمش یا شمس ) برای هر کس که بخواهد میخواند. نخست اینکه مولانا حضرت شمس را تجلی شمش که خداوند نور و نورالانوار است میداند (شمش) خداوند کهن سومری و اکدی، خداوند کهن بین النهرین و خدای خورشید بوده است.
شَمَش (زبان اکدی: šamaš[الف]) خدای خورشید در بینالنهرین باستان بود که پیش از آن به اوتو (زبان سومری: dUTU 𒀭𒌓 «خورشید»[۲]) شناخته میشد.
اعتقاد بر این بود که او هر روز هر آنچه در جهان رخ میدهد را میبیند و به همین دلیل مسئولیت عدالت و محافظت از مسافران را بر عهده داشت. در جایگاه قاضی الهی، میتوانست با جهان زیرین در ارتباط باشد.
دوم اینکه امیر بی گزند نداریم ، آنکس که گردون را بگرداند به باطل آسیب رساند و این میسر نشود به جز به اصلاح سوم اینکه عزیزانی که علی ابن ابی طالب را مطلوب مولانا خوانده اند و شخصی در گذشته را میستایند، مولانا این سخن را خطاب به زندگان سروده است و از قضا ایشان را اگر مایل بود مستقیم خطاب میکرد چنانچه قبلا نیز شمس و پیامبر اسلام و برخی دیگر را خطاب فرموده است.
بسیار سخن برانده اند در باب صواب
بسیار سخن خودش چه باشد جز عذاب
امروز تو رفته ای و من زنده به دهر
فردا بروم من و دگر بوده خطاب
پنجم اینکه ، آدمی باید در یک زندگی به قدر خویش برسد و در حد توان خویش گردون را بگرداند. گرداننده گردون مانند گرداننده آسیاب است. یا به رزق، یا به هوا، یا به آب یا به آتش و یا به قضا.
امیرعلی داودپور در ۱۰ ماه قبل، یکشنبه ۴ شهریور ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۰۶ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۸۷:
بی خواب و خر شوی صحیح است.
وقتی که بدون خر شدی، تازه رسیده ای به آن مرتبه که لا حول و لا بالله است، مرتبه توحید سخت که در آن دوست و دشمن همه خداست. چه کسی را فریب میدهند و با که میجنگند جز خدا. بقیه الله است.
بقیه الله خیر لکم ان کنتم تعلمون
یعنی هر چه از خدا رسد نیکوست.
امیرعلی داودپور در ۱۱ ماه قبل، دوشنبه ۲۵ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵:
در این کلام لسان الغیب بخصوص از بدگویی تحذیر داده شده است
نکته دوم که به طور کل در مورد شعر باید اضافه شود، نخست اینکه شاعر باید از گزافه گویی پرهیز کند، دوم خواننده باید اشعار را با دقت ویژه مطالعه کند.
از جمله تفال مرحوم رئیسی به دیوان حافظ در دیدار با اردوغان، تو گویی که منهج عدل برای دیگران است و برای ما نیست. لیک باید دانست که اینگونه نیست و هر کسی باید کلام و شاهکار را با پرهیزکاری مطالعه و نیز عنوان و منتشر کند
دورِ فلکی یکسَره بر مِنْهَجِ عدل است
خوش باش که ظالم نَبَرد راه به منزل
حافظ گرامی بر شستشوی دفتر خویش اقرار میورزد، و گمان میرود که ایشان بسیاری از اشعار بدخواهانه خود را برخلاف مولانای گرامی نابود کرده باشند از اینرو مفتخر به لقب حافظ گردیده است.
بشوی اوراق اگر همدرسِ مایی
که عِلمِ عشق در دفتر نباشد
امیرعلی داودپور در ۱ سال قبل، چهارشنبه ۶ تیر ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۰۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱:
حاشیه بسیار بر این غزل نوشته اند که جمله در باب صرف و نحو است.
کسی نمیپرسد که رنجی که حافظ گرامی در باب عشق و در سلوک منزلها کشیده و اصولا منزلهایی که پیموده است چیست، پیرمغان کیست؟ تاب جعد چه کسی خون در دلها می اندازد؟ آیا منظور جناب حافظ شراکت عشق خویش با دیگران است؟
در انتها باید گفت، مقدمه دیوان حافظ، مشق مسیر معرفتست .
امیرعلی داودپور در ۱ سال و ۱ ماه قبل، دوشنبه ۱۴ خرداد ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۳۹۷:
مولانا یک مصرع تغزل میکند و یک مصرع خدایی میکند
زین دو هزاران من و ما، که اصطلاحا، ذات بی شکل است، یکی مولوی است و الباقی نامدگان و رفتگان از دو کرانه جهان سوی تو میبرند، سوی مولانا که قطب جهان بوده است جان میبرند، انا لله گونه.
دوم اینکه آینه ممتحن تعبیر آنست که هر کس مولانا را دیده، در واقع خود را دیده و محک زده است و برخلاف اکثرا تعابیری که عزیزان نگارش کردند، مولانا ممسوس فی ا... بودن خویش را عنوان میکند، در واقع مولانا روحی از ارواح بوده که در سوره قدر نیز بدانان اشاره شده است، و مولانا البته به قدر خویش رسیده است.
از نظر من، گوش بده عربده را دست منه بر دهنم نیز اشاره بر بی پایانی سخن خدا و خاموش نکردن آن دارد. چطور ممکن است کسی نداند سماع چیست؟ سماع مولانا رقص نیست، سماع یعنی شنیدن سخن خدا.
والسلام علی الحی الذی لایموت
امیرعلی داودپور در ۱ سال و ۱ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۹:
زان مثل حال من بگشت و بتافت
که کسی شال جست و دیبا یافت
بدان معنا که : حال من مثال کسی دگرگون شد که شال میجست و دیبا پیدا کرد ، یعنی مثلا به جای شال (پوشش ساده) یک لباس فاخر یافت، همچنین میتوان به اینگونه اشاره کرد که کسی لباس میجست ولی به ذات یعنی اصل و روان رسید. این بیت نشان از تحولی عظیم در حال گوینده (حکیم عنصری) میدهد که احتمالا باید در سیر و سلوک و سرگذشت ایشان نیز آمده باشد.
پارسی سرایان کهن به مثابه حکیم:
شایسته است لفظ حکیم برای غالب پارسی سرایان کهن از جمله حکیم عنصری (عناصر اربعه آب ، باد و خاک و آتش) به کار گرفته شود زیرا در کلام ایشان، از جمله در شعور و شعر ایشان، مثلها و صنایع فلسفی مستتر و قابل استنتاج است، برخی از ایشان مانند مسعود سعد سلمان با وجود سخنوری از گوهر خویش که تجلی حکمت مستتر در پارسی "پارسایی" و گفتار نیک است آگاهی یافته ولی از کمبود ثروت و فقر نالیده اند. که البته در امر وابستگی حکما به سلاطین و ثروتمندان باید سلوک و تحقیق کرد که چرا صاحب گوهر چنان گرانبهای فلسفی باید وابسته به غیر باشد.
امیرعلی داودپور در ۱ سال و ۲ ماه قبل، پنجشنبه ۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۵:۴۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر اول » بخش ۵۰ - باز ترجیح نهادن شیر جهد را بر توکل و فواید جهد را بیان کردن:
گر چه در این بحث خود هم بحث هاست
ترک دنیا نحس بد وین حبس (حدس) هاست
صوفی اندر رنج ساکن بودن است
عالمی هم مکنت جان و تن است
نفی هر یک را کنی کافر شوی
کفر یعنی ترک یک جو، آدمی
خوشتر آنکه هر دو تا کامل کند
سحر شیطان و خدا باطل کند
سحر شیطان اقتصاد است و خوشی
سحر آن یک عاقبت آدم کشی
مرگ آری آخر راه خداست
زین یکی و آن یکی ، گامی دعا (هدی)ست
خوش به حال آنکس که جهان را پله بداند نه زندان، مولوی در برخی از آثار خویش در باب نفی (جحد) دنیا اغراق فرموده است. دنیا رزمگاه پهلوانان است، خوابگاه مسلمانان، و بزم کافران.
نکته بعدی اصلاح نظر ماست، وقتی جهان کسی را بسیار میکند، مجال اصلاح را از نظر وی میگیرد، پس در این حالت است که امثال مولوی و دیانت ، خواهان و حتی ملتمس مصلح است. و چنین است اغلب فلاسفه هم. میان بدعت و اصلاح موییست که آن را صراط مینامند، در یکی دوزخ افتادن سالک و مسلوک است و در یکی نجات.
امیرعلی داودپور در ۱ سال و ۲ ماه قبل، یکشنبه ۹ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۲۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:
جناب مولانا در این غزل با عشق و عشق با مولانا سخن میراند
از جمله عشق به مولانا میفرماید روح تویی ، نوح تویی سینه مشروح تویی که به معنای فاما بنعمت ربک تحدث است یعنی مولانا با نیروی پروردگارش سخن میگوید.
سپس از عشقی جگرخوار سخن میراند که مرا به یاد تمثال مسیح می اندازد که قلب وی به زخم هزاران خنجر خسته گردیده است.
در فرازی دیگر مولانا دلیل سخن سرایی خویش را فاش میفرماید که میفرماید این تن اگر کم تندی، راه دلم کم زندی ...تا نبدی این همه گفتار مرا، که این هم نشان الوهیت است از جمله میفرماید تمام درختان قلم شوند و تمام دریاها مرکب سخن خداوند پایان نمیگیرد.
به نظر میرسد عشق مولانا یعنی عشق الوهی ایشان چیزی نیست جز خداوند و شمس که خداوندگار است. در واقع مولانا از عشق و عشق در ایشان سماع میکنند.
امیرعلی داودپور در ۱ سال و ۳ ماه قبل، پنجشنبه ۹ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۵۵ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۷:
اصلاح شعر حافظ :
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هر چه رنگ *تملق* پذیرد آزاد است
به نظر میرسد این ازل نبشته حافظ کلمه تملق را مد نظر داشته زیرا ایشان به مراتب از سالوس و ریا اظهار برائت فرموده اند. لذا با عرض ادب خدمت ایشان این بیت اصلاح گردید.
امیرعلی داودپور در ۱ سال و ۴ ماه قبل، دوشنبه ۲۳ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۴۳ - حکایت آن مؤذن زشت آواز کی در کافرستان بانگ نماز داد و مرد کافری او را هدیه داد:
نخست عرض سلام بر روان پاک مولانا جلال الدین محمد بلخی
شایسته است وجه ثانی تفسیر این گوهر مولانا هم از باب تفلسف شمرده شود، عیسی میفرماید از "از درِ تنگ وارد شوید، زیرا دری که بزرگ و راهی که وسیع است به هلاکت منتهی میشود و کسانیکه این راه را میپیمایند" متی 14-13-7 و این سخنیست که بر ملت مومن (اسلام) نیز شمردن آن اوجب واجبات است، سقراط میفرماید سخن پاک در دل ناپاک ننشیند.
1-شایسته است دریابیم که ورود و خروج کسی از اسلام یا به ادیان دیگر یا فلسفه دیگر نه خوش است نه ناخوش، بلکه هر کسی در خانه ای بنشیند از زاویه ای جهان را میبیند.شیرینی آن مرد کافر در شعر مولانا ماند که از مومنان بود و نه در شکم آن موذن. و کفر و ایمان او سودی برای خلق نداشت.
2- جهان سرای نجات نیست، امروز مسلمان در مشقت است پارسال غیر مسلمان و نه سال قبل 2015 هم مسلمان و غیر مسلمان، پس ناسزاییست اگر خلق را به این شیوه قضاوت کنیم به شیوه ای که روزی در بهشت میبرد و روزی در دوزخ لیک جهان چنان است که بس خداوندگار دروغین پرهیز ناپذیر دارد (پول ، شهوت، شهرت ، قدرت و ...) اگر نماز را بتوان قضا کرد این خدایان را کمتر بتوان پس از ابواب معرفت است غلبه بر این خدایان، نه غلبه بر بتهای بی جان.
3- اینکه آیا غلبه بر این خدایان واجب است یا لازم است یا اصولا در جهان مبارزه ای در کار است یا خیر هنر زندگیست، عجبا که اگر تمام دانش جهان از آن یکی باشد و یکی دانش از آن او نباشد باز میماند، مثلا اگر دندان دردی باشد و دوا و دندانپزشک یا پول درمانی نباشد. پس جهان در نهایت جایگاه تسلیم است، از این رو دین غالب اسلام است که اگر به شمشیر تسلیم نشوی، هزار اوجب و واجبات تو را تسلیم خواهند کرد.
4- در این شعر از جماع خران سخن رانده است جناب مولانا ، القصه اینکه بزرگی آلت نشان مردانگی نیست، آلت چه ابزار باشد و چه ارزاق.
و چون در باب تفلسف سخن برانیم هر مصرع و هر کلمه ایشان قابل بحث است که به کتابت میسر نباشد و مولانا و شمسی دیگر لازم است که یکی بشنود و یکی بگوید و بلعکس.
امیرعلی داودپور در ۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۸ آذر ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۱۳۰:
این غزل جناب مولانا در باب معرفت به چند اصل ریاضت عارفان است. اصل اول زخم زدن و زخم خوردن عارف از غیب ( حق و باطل)،
ای عاشقان ای عاشقان آن کس که بیند روی او
شوریده گردد عقل او آشفته گردد خوی او
معشوق را جویان شود دکان او ویران شود
بر رو و سر پویان شود چون آب اندر جوی او
زیرا حق تعالی شکسته بند است و آنچه خراب است (باطل اس) تخریب کرده و اصلاح میکند و از آن رسته است دروغ یعنی آنچه عارف از دروغ وام گرفته به حق بدل میکند. خراب شدن دکان و پویان شدن بر دست و پا مقام فقر عارف است، یعنی عارف به مقامی میرسد که دکان او سود ندهد و این نقطه تقابل عرفان و ادیان است، ادیان مسیر فراخ و عرفان مسیر تنگ است. اگر عرفان مسیر فراخ گردد جمله ردای آخوندی و روحانیت به تن کنند، اما عارف به مقام آراهات یا ارزشمندی میرسد هر چند ممکن است معروف و مشهور نگردد،
شد قلعه دارش عقل کل آن شاه بیطبل و دهل
بر قلعه آن کس بررود کو را نماند اوی او
این مخالف حکمت و تدبیر امر جهان نیست بلکه عارف به مقام و فیض حکمت و تدبیر امر جهان نیز میرسد. اما مقام مسکین بودن شاهان عین و چشمه عدالت است، در نزد عدالت شاه فقر است و فقر شاه اینست که غالب اهل معرفت گمان بر ریاضت فقر میبرند تا از درگاه چیزی بستانند، هر چند آنچه با فقر می آید با ثروت میرود. پس ریاضت فقر ریاضت غالب نیست،
کسی که به مقام معرفت نرسد و عدالت را نشناسد مفهوم و حقیقت تن پسین (تناسخ) را نداند گمان میکند که احوال بشر بر یک حال بماند، یعنی سیاه، سیاه رو و سپید سپید رو در نزد خداوند محشور گردد، یعنی لیاقت ابدیست، لیاقت امر نسبیست و نسبیت لیاقت مرهون تلاش و تدبیر امر دنیاست. جهان نشان داده که هیچگاه کرسی مادام العمر کس زیبنده هیچ میدان حکم و احکام نیست جز آنچه با عمر رشد میابد و آن فضیلت است.
امیرعلی داودپور در ۱ سال و ۱۰ ماه قبل، چهارشنبه ۸ شهریور ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۳۲ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » سهراب » بخش ۲۰:
برآتش نهادند و برخاست غو
گواهی بر مراسم سوزاندن سهراب میدهد، آیا این از رسوم ایرانیان بوده است؟
امیرعلی داودپور در ۲ سال قبل، سهشنبه ۳۰ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۲:۳۹ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶۶:
امیرعلی داودپور در ۲ سال قبل، جمعه ۲۶ خرداد ۱۴۰۲، ساعت ۲۳:۲۶ دربارهٔ دقیقی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۵:
امیرعلی داودپور در ۲ ماه قبل، دوشنبه ۸ اردیبهشت ۱۴۰۴، ساعت ۲۳:۰۰ دربارهٔ اوحدی » جام جم » بخش ۷ - در تسبیح فلک: