گنجور

حاشیه‌ها

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۵:۱۲ دربارهٔ صوفی محمد هروی » دیوان اطعمه » بخش ۳۵:

سلام 

گیپا= خوراکی از برنج وسایر حبوبات در داخل شکمبه

  هنوز هم در شهر ما کرمان هنگام طبخ کله وپاچه گوسفند البته در منازل شکمبه(سیرابی) رابه قطعات کوچک تقسیم کرده و داخل آنها را تقریبا با محتویات مشابه  دلمه  پر کرده و با سوزن ونخ دوخته داخل آبگوشت کله وپاچه میپزند  بسیار لذیذ وخوشمزه میگردد. 

 چمچمه = کفگیر 

اکرا = نوعی آش رشته

کژدم در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۵۱ در پاسخ به ali asgari.97 دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۸:

مجه فعل نهی از مصدر جستن/جهیدن است.

فرهاد در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۳۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۷۹۸:

خواهشی از دوستان! هم این سری هم آن سری. کدام سر مد نظر است. معنی جمله چیست؟ 

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۱۹ در پاسخ به فرشید دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲:

فرشید جان سلام 

   با فرض اینکه نظر شما درست باشه ،فکرش رو کردی ،بازم بقول شما شخص شخیصی مثل حافظ جایگاهی در پیش حاکمان وقت وبزرگان شهر داشته که همه آرزو داشتن با ایشون هم محفل بشن وباهم پیکی بزنن ولبی تر کنن دیگه تو خرابه رفتن نمیخواست فدات شم اینجوری که شما حافظ رومعرفی کردی  ، ایشون رو با کارتن خوابهای دروازه غار اشتباه میگیره آدم .

مضافا در بیت هفتم قافیه رعایت نشده است.

  شاد باشی 

فرهنگ معظمی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۴:۱۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۴۷:

غصه در آن دل بود کز هوس او تهیست

غم همه آن جا رود کان بت عیار نیست...

 

 

کژدم در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۱۷ دربارهٔ عارف قزوینی » دیوان اشعار » نامه ها و اشعار متفرقه » شمارهٔ ۱ - جواب عارف به دوستش آقای م. ر. هزار:

عارف پیرامون این غزل نوشته است: «این غزل را دو ساعت از نصف شب گذشته ۲۸ بهمن ۱۳۱۰ در قلعهٔ کاظم‌خان سلطان همدان به یاد نادیده دوست عزیزم «م. ر. هزار» که واسطهٔ دوستی و رابطهٔ مهر قلبی بنده و ایشان تنها حس وطن‌دوستی‌ست، ساخته در جواب یک غزلی که با روح تاثر از دیدن گراور عکسی که از من در مجلهٔ نوزاد پاک «دختران ایران» که در شیراز طبع می‌شود، ساخته بودند، تقدیم می‌دارم.»

 

نامهٔ آقای محمدرضا هزار نیز بدین شرح است:

«تصدقت گردم در هفتهٔ گذشته عکس سرکار را که در مجلهٔ «دختران ایران» چاپ شیراز گراور کرده بودند، دیده زیاد متاثر و متاسف گشتم که پیش از وقت شکسته و پیر شده‌اید و پس از اندکی تفکر و تأمل غزلی را که در زیر این سطور می نگرید گفته خواهشمندم نواقص آن را رفع نموده پس بفرستید؛ در ضمن یکی از عکس‌های اخیر خویش را هم برای این ناچیز ارسال دارید که به رسم یادگار نگاه دارم.

عارف ای بلبل بستان چمن پیر شدی

قوت جان جوانان وطن پیر شدی

باغ و بستان ادب بود و تو یک بلبل زار

از چه ای مرغ خوش‌الحان وطن پیر شدی

شاید ای واتگر باهنر میهن‌دوست

خود ز اوضاع پریشان وطن پیر شدی

تا شدی غوطه‌ور اندر دل دریای خیال

بهر این ملت بی‌جان وطن پیر شدی

قیمت و قدر تو نشناخته‌ایم از این رو

زود اندر سر عمران وطن پیر شدی

ملت مرده‌پرست اجر تو را خوب نداد

جان به قربان تو ای جان وطن پیر شدی

مادر پیر وطن گشته جوان زاشعارت

تو خود از جور رقیبان وطن پیر شدی»

Ali Mola در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۳:۰۸ در پاسخ به رضا دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۱۸:

منظور شراب روحانیست .لطفا برای استفاده از شعر های حافظ از تفسیر های نوشته شده از عرفا استفاده کنید چون ایشون عارف بودند و حال عارف رو عارف متوجه میشه.مثل تفاسیر علامه طباطبایی 

ساقیا! بده جامی، زان شراب روحانی

تا دمی برآسایم زین حجاب جسمانی

مسافر در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۲:۰۸ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۵۷:

سلام

این غزل توسط آقای پرویز شهبازی در برنامه 997 گنج حضور به زبان ساده شرح داده شده است

می توانید ویدیو و صوت شرح  غزل را در آدرسهای  زیر پیدا کنید:

parvizshahbazi

aparat

ali barani در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۱:۳۸ دربارهٔ نظامی » خمسه » مخزن الاسرار » بخش ۱ - آغاز سخن:

سلام

در خصوص مفتعلن به مفعولن که قاعده تسکین نام دارد و به درستی یکی از دوستان اشاره کردند .

نکته بعد این که در هیچ نسخه ای از است به جای هست استفاده نشده یعنی نگفته که است کلید در گنج حکیم . در حالی که امروزه تمایزی بین هست و است در بین دستور نویسان وجود دارد با این که هر دو فعل ربطی است ولی هست را معمولا برای تاکید و وجود داشتن به کار می برند. شاید بتوان گفت : است کلید در گنج حکیم

خسرو در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۲۱ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲:

از چار چیز مگذر ، گر عاقلی و زیرک 

خسرو در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۹:۱۸ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۲:

چطور چهار چیز رو دو چیز فرض کردن ؟! جز با عناد به قافیه و عروض نمیتوان چنین مغلطه ای کرد

دکتر صحافیان در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۸:۳۳ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۴:

یاد شروع عشقمان بخیر که پنهانی نگاهم می‌کردی(یا مورد مهربانی‌ات بودم) و شادابی این عشق بر چهره‌ام هویدا بود(ایهام نظر و رقم: دو اصطلاح نجومی: مشاهده دو ستاره با یکدیگر-علم اعداد که همان نجوم است)
۲-و یادش بخیر آنگاه که مرا چشمانت با عتاب عاشقانه می‌کشت، لب شکرینت، چون دم عیسوی به من زندگی می‌بخشید.
۳-و آنگاه که شراب صبح‌گاهی حال خوشی به ما داده بود و در مجلس نورانی انس جز من و تو نبودیم و البته خداوند در میانمان بود.(کیمیاگری عارفان در تبدیل عشق مجازی به حقیقی)
۴- و آنگاه که چهره زیبایت همانند شمع شادی فروزان بود و دل سوخته عاشقم در این شوق پروانه بی‌باکی بود.(پروانه ناپروا: از انواع صنعت قلب)
۵-و آنگاه که در آن بزم اخلاقی و ادیبانه، آنکه بی‌اختیار و مستانه می‌خندید شراب بود.(استعاره:صدای ریختن شراب در جام)
۶- و آنگاه که شراب سرخ‌فام در جام می‌خندید، میان من و لبان شیرینت چه حکایت‌هایی بود!
۷- و آنگاه که معشوق کلاه زیبایش را می‌گذاشت، حلقه ماه چون رکاب اسبش بود(خانلری: مه من چو کله بربستی)
۸- و آنگاه که از پرتو عشقت ساکن خرابات بودم و از خود بی‌خود، و آن شوق که امروز در مسجد فراهم نمی‌شود آنجا بود‌.
۹- و یادش بخیر آنگاه که با شوق و الهامت هر شعرم که چون مروارید آماده نشده بود، چون گردنبندی زیبا می‌شد.
دکتر مهدی صحافیان
آرامش و پرواز روح

پیوند به وبگاه بیرونی

اردشیر در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۶:۵۴ در پاسخ به شیدایی دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۸:

عالی 

ممنون

سفید در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۴:۰۹ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۱:

 

درد دوری می‌کشم گرچه خراب افتاده‌ام

بار جورت می‌برم گر چه تواناییم نیست...

 

nabavar در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۵۴ در پاسخ به Mojtaba Razaq zadeh دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۵:

مجتبا جان خود سعدی معنی را نوشته:

گفت: هذا المِقدارُ یَحمِلُکَ و ما زادَ عَلی ذلک فَانتَ حامِلُه

یعنی این قدر تو را بر پای همی‌دارد و هر چه بر این زیادت کنی تو حمال آنی.

مانا باشی

nabavar در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۴۸ دربارهٔ ایرج میرزا » قطعه‌ها » شمارهٔ ۶۵ - قلب مادر:

از عباس نیای نوری در همین قافیه

ببارد زآسمان سنگ ، از زمین ننگ

چه میبینم ازین کج دارِ صد رنگ

غم دل گر شمارم بَهرَت ای دوست 

ببینی از چه دارم این دلِ تنگ

یکی ساغر به دست از باده ی نوش 

یکی را چهره  از حرمان ،  پُر آژنگ

یکی بر سر زند دست فلاکت 

یکی از مستیِ مِی ، گونه  گلرنگ

ازین دور فلک  بس در شگفتم

که جامی بر گرفته پُر  ز  نیرنگ

دمی با عشوه  دلها می فریبد 

گهی  سوز جگر در دیده خونرنگ

تو ای ماه ،  ای به شب چون شحنه بیدار

تو ای از چرخ این گردونه دلتنگ

گواهم باش ،  کز این سینه هر دم    

نیاید در نفس جز آهِ بی رنگ

غم بیچارگانِ پای در بند 

گرفته این دلِ آشفته در چنگ

بنالد این ” نیا “ از دور افلاک 

که صدرنگ است و نیرنگ است و صد ننگ

سپهر جمالی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۲۸ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۰۱:۱۹ دربارهٔ خاقانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۰۵ - در حال بیماری به اشتیاق خراسان:

درود بر شما

 

اخیرا از جناب دکتر کزازی شنیدم که در این سروده‌ی خاقانی از واژه‌ی گَرزمان به عنوانِ قافیه استفاده شده اما در شعری که اینجا آمده چنین قافیه ای نداریم

از صاحب نظران و محققان خواهشمندم که پیگیری بفرمایید

nima moradi در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۲۰:۰۴ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۵۴:

وقتی احمدی‌نژاد گفت خس و خاشاک من یاد این شعر افتادم

نسخه کتابی که من داشتم این بیت اینطوری بود

این خیل چرا چویند و زخیل چراجوی این خلق بداندیش کزین گونه جرااند

-->

یک خیل چرا گو و دگر خیل چراجوی این خلق بداندیش کزین گونه چرااند

 

Mojtaba Razaq zadeh در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۹:۴۲ دربارهٔ سعدی » گلستان » باب سوم در فضیلت قناعت » حکایت شمارهٔ ۵:

کسی معنی عبارت عربی رو میدونه؟

جاوید مدرس اول رافض در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۲۷ بهمن ۱۴۰۲، ساعت ۱۶:۱۹ در پاسخ به آرمین شکری اصیل دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰:

احسنت

چون در این غزل بیت تخلص درج نشده

۱
۵۸۰
۵۸۱
۵۸۲
۵۸۳
۵۸۴
۵۵۱۷