گرفتم آن که شب در خواب کردم پاسبانش را
ادب کی می گذارد تا ببوسم آستانش را
صبا از کوی لیلی گر وزد بر تربت مجنون
کند آتشفشان چون شمع، مغزِ استخوانش را
برآمد جان ز تن ، وان زلف می جوید چنان مرغی
که از دامی شود آزاد و جوید آشیانش را
ز غیرت پیچ و تاب افتاده در رگ های جان من
همانا دست امید کسی دارد عنانش را
ز ننگِ آن ، قَدم هرگز به رویِ آستان ننهد
که ناگه شب نهان بوسیده باشم آستانش را
دلم گم گشت و غمهای جهان، عرفی، طلب کارش
به دنبال غم افتم تا مگر یابم نشانش را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و longing (عاطفهای عمیق و طلب شدید) صحبت میکند. شاعر از خواب دیدن محبوبش و آرزوی بوسیدن آستان او سخن میگوید. او به یاد مجنون و لیلی اشاره میکند و به احساسات شدیدش نسبت به معشوق اشاره دارد. در ادامه، شاعر بیان میکند که امید و خواستههایش در رگهایش جاری است و به رغم ننگی که احساس میکند، هرگز قدم به آستان محبوب نمیگذارد. در نهایت، او خود را در جستجوی غم و نشانهای از معشوق میبیند. کل شعر به احساسات عمیق عاشقانه و درد فراق میپردازد.
هوش مصنوعی: در خواب شب، کسی را دیدم که پاسبانی میکرد. حالا میخواهم از او خداحافظی کنم و بیپروا بخواهم که بگذارید دست به آستان محبوبم بزنم و او را ببوسم.
هوش مصنوعی: بادی که از کوی لیلی بگذرد، بر قبر مجنون تاثیر عمیقی میگذارد و همچون شمع، روح و جان او را به آتش میکشد.
هوش مصنوعی: روح از بدن جدا شد و آن زلف (موی) به دنبال آزادی میگردد، مانند پرندهای که از دام رهایی یافته و به دنبال آشیانهاش میگردد.
هوش مصنوعی: عشق و احساس در من به شدت در حال جریان است و به همین خاطر فقط امید به یک نفر است که میتواند زندگیام را در دستانش بگیرد.
هوش مصنوعی: به خاطر شرمی که از آن موضوع دارم، هرگز پایم را به آن درگاه نمیگذارم، زیرا ممکن است در ناگهانی شب، آستان آن را به بوسههای پنهانی سپرده باشم.
هوش مصنوعی: دل من به گمراهی رفته و غمهای دنیا مرا آزار میدهد. من به دنبال غم خود میگردم، شاید بتوانم نشانهای از آن پیدا کنم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا توفیق ده یا رب که بوسم آستانش را
کشم در چشم خود خاک کف پای سگانش را
غبار از دل به مژگان روبم و بینم نشانش را
به آب دیده شویم خاک و جویم آستانش را
ز مستیهای شوق آن بلبل شوریدهاحوالم
که نشناسد اگر صدبار بیند آشیانش را
اثر میکرد گاهی نالهام، از بس که نالیدم
[...]
از آن تیغی که آبش شست جرم کشتگانش را
ربودم دلنشین زخمی که میبوسم دهانش را
جنونم میبرد تنها به سیر آن بیابانی
که نبود ایمنی از رهروان ریگ روانش را
چمن کی گلبنی آرد به آب و رنگ رخسارت
[...]
چه خوش باشد در آغوش آورم سرو روانش را
کنم شیرازه اوراق دل، موی میانش را
کیم من تا وصال گل به گرد خاطرم گردد؟
مرا این بس که گرد سر بگردم باغبانش را
کنار حسرتی از طوق قمری تنگتر دارم
[...]
فسون نالهام شب بسته خواب پاسبانش را
که با هر سر نباشد آشنایی آسمانش را
ز چاک سینهام دل میکند نظاره زلفش
چو مرغی کز قفس بیند به حسرت آشیانش را
نوازد ظاهر و در دل خیال کشتنم دارد
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۹ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.