گنجور

حاشیه‌ها

نبی پلویی امیرآبادی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۰۴ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب اول در عدل و تدبیر و رای » بخش ۳۸ - گفتار اندر دفع دشمن به رای و تدبیر:

بسیار بسیار ما را فریفته اند اینکه به ما آموختند که که سعدی فقط یک شاعر است سعدی یک شاعر نیست سعدی ۱ عارف است یک عاشق است یک معلم است یک حکیم است یک فرزانه است یک یک درویش است یک قاضی است یک وزیر است یک حکیم است یک متکلم است یک استاد است یک پدر است یک مادر است یک فرزند است یک همه چیز است یک بی همه چیز است سعدی در هزارتوی این جهان افکار خود را چنان در عین درستی به ما ی‌آموزد که تو راهی را جز این نداری که تمام و کمال حرف او را به گوش جان بسپاری سعدی خود خداوندگاریست بی تمثیل ۱ لهه‌ای در انزوای بشریت یک حقیقت محض

عباس جنت در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۰۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۸۷۶:


بی جا شو در وحدت در عین فنا جا کن
هر سر که دوی دارد در گردن ترسا کن
از دنیا دل بکن در خدا فنا شو تا به مقام توحید برسی. هر سری که موحد نباشد (دوی) بهتر است بر گردن مسیحی (ترسا) باشد چون بیشتر مسیحیان به تثلیث اعتقاد دارند.

“تَثلیث یا سه‌گانه‌باوری (به انگلیسی: Trinity) یکی از اعتقادات بنیادینِ بخش اعظمی از مسیحیت است که بر اساس آن خدای یگانه در سه نمود/شخص خدای پدر، خدای پسر ( عیسی مسیح، کلمه خدا، کلمه) و خدای روح‌القدس تجلی و تجسم یافت. این سه، ذات یکسانی داشته ولی از هم متمایز می‌باشند.  “دانشنامه‌ای آزاد

اندر قفس هستی این طوطی قدسی را
زان پیش که برپرد شکرانه شکرخا کن
قبل از اینکه از این دنیا بروی روح خودت (طوطی قدسی) را آماده کن

چون مست ازل گشتی شمشیر ابد بستان
هندوبک هستی را ترکانه تو یغما کن
چون شراب را از دست خداوند گرفتی‌ زندگی جاودانه خواهی‌ داشت ( در قرآن مجید میفرماید که خداوند به مومنین شراب طهور میدهد) با شمشیر عشق سیاهی نفس را به روشنائی تبدیل کن ( “هندوبک” چون هندیها پوستشان تیره است و” ترکانه” ترکان سفید همان زنگی و رومی)

دردی وجودت را صافی کن و پالوده
وان شیشه معنی را پرصافی صهبا کن
پیمانه ( دردی) وجوت را از آلودگی پاک کن و پر از شراب طهور ( صافی صهبا) کن
تا مار زمین باشی کی ماهی دین باشی
ما را چو شدی ماهی پس حمله به دریا کن
مار چون با تمام بدنش در زمین میخزد اشاره به تعلقات دنیوی و ماهی‌ دین روحانیت است. تا وقتی‌ از این دنیا دل نکنی نمیتوانی به روحانیت برسی.

اندر حیوان بنگر سر سوی زمین دارد
گر آدمیی آخر سر جانب بالا کن
به حیوانات نگاه کن سرشان به زمین است میچرند. اگر انسانی به بالا سوی خدا نگاه کن دعا و شکر بگو
            
در مدرسه آدم با حق چو شدی محرم
بر صدر ملک بنشین تدریس ز اسما کن
انسان‌ها وقتی‌ با حق محرم شدند بر صدر خواهند نشست و تدریس اسمهای خداوند میکنند.

چون سلطنت الا خواهی بر لالا شو
جاروب ز لا بستان فراشی اشیاء کن
مثل آیه مبارکه لا الاه علی الله لا که حرف نفی هست قبل از الله قرار گرفته تو هم برای رسیدن به حق باید اول لا  (فانی) بشی باید جاروب از لا بگیری و تعلقات دنیا را جاروب کنی‌ ‌ 

گر عزم سفر داری بر مرکب معنی رو
ور زانک کنی مسکن بر طارم خضرا کن
طارم به معنی‌ گنبد سقف و خضرا پیغمبری بود که از چشمه آب حیات نوشیده بود مرکب هم وسیله نقلیه. اگر میخواهی به بهشت بروی از مرکب معنی‌ استفاده کن.

می باش چو مستسقی کو را نبود سیری
هر چند شوی عالی تو جهد به اعلا کن
در روحانیت مثل )مستسقی( کسی که همیشه تشنه است باش. هرچه بالا بروی باز هم بالاتر برو

هر روح که سر دارد او روی به در دارد
داری سر این سودا سر در سر سودا کن
هر روحی که سر دارد از معرکه فرار می‌کند در این راه سرت را باید فدا کنی‌

بی سایه نباشد تن سایه نبود روشن
برپر تو سوی روزن پرواز تو تنها کن
تن همیشه سایه دارد و سایه هم تاریک است بدون تن از این روزن پررواز کن

Javid Ariya در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۵۵ دربارهٔ حسین خوارزمی » دیوان اشعار » غزلیات، قصاید و قطعات » شمارهٔ ۷:

فریدون میگه:

شنیدم مصرعی شیوا، که شیرین بود مضمونش

منم مجنون آن لیلا که صد لیلاست مجنونش

سعید در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۱۴ دربارهٔ ایرج میرزا » اشعار دیگر » شمارهٔ ۲ - چه عجب؟:

به احتمال فراوان شهریار غزل معروفِ «چه شد که بار دگر یاد آشنا کردی» را با التفات به این غزل ایرج میرزا سروده باشد

بهروز مهری در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، شنبه ۱۸ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۴۷ دربارهٔ سلمان ساوجی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۸۲ - در مدح سلطان اویس:

زین­ الدّین محمود واصفی مؤلف بدایع الوقایع به سبب هجوم شاه اسماعیل و قزلباشان به هرات، به همراه پانصد کس دیگر از خراسان به سوی ماوراءالنهر گریختند و این اتفاق آن­گونه که بیان کرده در ماه فروردین که برابر با آخر محرم سال ثمان عشر و تسعمائه/ 918 هـ بوده است. وی توصیفات بسیار زیبایی از این فصل به دست داده است و در پایان نیز بخشی از همین  قصیده سلمان ساوجی را که در توصیف فصل بهار است می­آورد که به میتواند به تصحیح متن کمک کند: در بیت پنجم به جای عذاب، ز آب بیان شده است. در بیت هفتم نیز به جای سهیه، از کلمۀ سایه استفاده شده است(ر.ک بدایع الوقایع، 1349: 1/ 19).

کوروش در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۴۶ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴۴ - نومید شدن انبیا از قبول و پذیرای منکران قوله حتی اذا استیاس الرسل:

نفس اول راند بر نفس دوم

 

ماهی از سر گنده باشد نه ز دم

 

منظور از نفس اول و دوم چیست ؟

Carpe Diem در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۱:

در جریان حمله به افغانستان، نادرشاه به زیارت آرامگاه حافظ رفت و برای پیشگویی در مورد پیروزی در جنگ، فال حافظ گرفت. بخت با او یار بود، چرا که بیت پایانی غزل پنجاه و هفتم دیوان حافظ، نوید فتح و پیروزی را به او داد:

«عراق و فارس گرفتی به شعر خوش حافظ // بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است»

این بیت، به نادرشاه امید و انگیزه داد و او را برای ادامه جنگ و فتح سرزمین‌های بیشتر مصمم کرد.



It is stated that Nâdir Shâh, during a campaign against the Afghâns, made a pilgrimage to the poet’s tomb, and there had recourse to divination through the Dîvân in order to ascertain whether the expedition would be successful. Fortune favored him: as he unrolled the scroll his eye fell upon the final distich of the fifty-seventh ode : —

“o Hâfiz, by thy dulcet song ‘Irak and Fârs are raptured;
Now haste, that Baghdâd and Tabrîz may in their turn be captured.”

پیوند به وبگاه بیرونی

کوروش در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۲ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۴۳ - حکایت امیر و غلامش کی نماز باره بود وانس عظیم داشت در نماز و مناجات با حق:

چون فراموشت شود تدبیر خویش

 

یابی آن بخت جوان از پیر خویش

 

منظور از پیر خویش کیست ؟

 

 

 

محسن رضایی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۲۳ دربارهٔ عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۹۱:

با سلام

این شعر هم مثل بقیه شعرهای عطار بسیار زیبا و حکیمانه بود

سرباز عشق در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۴۴ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۴:

با سلام 

عشقت رسد به فریاد "ور" خود به سان حافظ 

درسته در نسخه های قدیمی ور به جای ار  یا در جاهایی گر دیده میشود که معنی شعر را دگرگون میکند.

با "ور" معنی شعر بدین گونه هست که حتی اگر قرآن را در نهایت درستی بخوانی در نهایت این عشق است که به فریاد تو میرسد 

ولی با ار یا گر یعنی با قرآن خواندن به ۱۴ روایت عاشق میشوی و فریاد رس تو میشود 

در برنامه رادیویی حافظانه در سال ۱۳۵۶ با حظور اساتید آن زمان این بیت با "ور" خوانده میشود 

سرو در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۲۲:۰۶ در پاسخ به بهنام دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹:

در این شعر نمی دانم قافیه رندان است یا قرآن 

اما در خصوص تکرار قافیه در شعر حافظ ، اقای خرمشاهی در شرح اشعار حافظ بخشی رو به همین تکرار قافیه اختصاص داده اند و آن را به تکرار (مکرر نویسی) عامدانه و اگاهانه بعضی حروف و کلمات توسط خطاطان تشبیه کرده اند و نمونه هایی هم برای آن آورنده اند که قافیه های دو یا سه بیت عیناً با معانی مشابه تکراری هستند.بنابراین تکرار قافیه در غزل را نمیتوان امری حرام تلقی کرد.

منبع: حافظ نامه جلد دوم ، بهاالدین خرمشاهی ، ص ۸۳۸

فرهود در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۴۹ دربارهٔ سعدالدین وراوینی » مرزبان‌نامه » باب دوم » داستان دهقان با پسر خود:

خُرد در او نگرد‌ یعنی با دقت به آن بنگرد

سفید در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۳۲ در پاسخ به نجاتی دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۶:

 

اینکه وقتی بخشی از زمین روز است بخش دیگر شب است، در گرو کروی بودن زمین نیست و در نظریه‌ی زمین تخت هم همین است.

 

محسن جهان در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۳ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۵۶۴:

تفسیر رباعی فوق:

انسان‌ها تنها از عدم پا به این جهان گذاشته و هنگام رجعت به جهان باقی نیز تنها هستند. لذا مولانا تاکید دارد که این تنهائی و آزادی از بند وابستگی‌های دنیوی ارزش بسیار دارد. زیرا در صورت نداشتن هیچگونه دلبستگی ذهنی به این جهان و هر آنچه در اوست، خود را به حضرت حق نزدیک دیده و درک این فضای یکتایی قابل توصیف نیست.

رضا از کرمان در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۱ در پاسخ به Najibullah Hakimy دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:

آقا نجیب الله عزیز سلام 

 درباره تبار ونسل ایرانیان که فرمودید نظر خاصی ندارم ضمن اینکه منکر اختلاط خونی مردمان یک سرزمین در پی تهاجمات ومراودات بیگانگان نیستم  ولیکن مساله قابل تامل دهقان بودن تمامی مردمان وساکنان ایران زمین که فرمودید ،غیر قابل قبوله چطور میشه  دریک کشور همه دارای یک شغل باشن دامپروری،صنعت،تجارت، خدمات،سپاهی‌گری،طبابت...و هزاران شغل دیگه چطور از سوی شما  نادیده گرفته شدن اصلا امکان زندگی در چنین جامعه فرضی که فرمودید وجود داره مقصود شغل نیست به نوعی مترادف نجیب زاده است .

شاد باشی

امیرحسین صباغی در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۴۱ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۴۶۹:

نمی‌دونم چرا ولی نمی‌تونم مثبت فکر کنم

Najibullah Hakimy در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۹ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۲:

ایرانی های کنونی از نسل ترکان، ایرانی های باستان و اعراب هستند و ایرانی ها در گذشته تماما شغل دهقانی داشتند 

Najibullah Hakimy در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۱۴ در پاسخ به بابک چندم دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد بزه‌گر » بخش ۱۴:

موبدان قشر کوچکی از جامعه بود، در حالیکه ایرانی، رومی و پارسی هویت قومی و جغرافیایی است. پس این یک تعبیر اشتباه است. قبول آن شاید برای بعضی ها مشکل باشد، اما ایرانی های باستان با ایرانی های کنونی یکی نیست. ایرانی های کنونی از اولاده ترک‌ها، ایرانی های باستان و اعراب است. چنان که شاعر می‌فرماید:

از ایران و ترکان و تازیان نژادی پدید آمد اندر میان

نه دهقان و نه ترک و تازی بود

عباسی-فسا @abbasi۲۱۵۳ در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۱۳ دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳:

برخیِ جانت شوم که شمع افق را

پیش بمیرد چراغدانِ ثریا

برخی شدن: فدا شدن

ثریا: مجموع ستارگان خوشۀ پروین، چراغ چندشاخه‌ای که از سقف اتاق آویزان می‌کنند؛ چهل‌چراغ؛ چلچراغ.

سعدی در این بیت تشبیه بسیار زیبایی دارد و خوشه پروین را به چراغ‌دانی تشبیه می‌کند که در آسمان آویخته شده است.

یک لحظه چراغدان یا چلچراغ که در آن شمع می‌گذاشته اند را در ذهن تصور نمایید تا زیبایی این بیت را بیشتر احساس نمایید.

سعدی جسم خود را به چراغدان تشبیه می‌کند و یک تشبیه پنهان هم در آن وجود دارد که جانِ عاشق است. جان عاشق مانند یک شمع کم سو است که در چراغدان (جسمِ شخص عاشق) قرار دارد.

دو معنا برای این بیت می‌شود در نظر گرفت که هر دو صحیح است:

1- فدای جانت شوم که مانند خورشید (شمع افق) هستی. روح من در پیش قدم تو فدا شود.

2- فدای جانت شوم که مانند خورشید (شمع افق) هستی. با نور اولیه‌ای که قبل از آمدنت پخش می‌شود روح من از جسم خارج می‌شود؛ مثل نور ستاره ثریا که با نور سحر از بین می‌رود. من هیچم در برابر تو.

این نکته یعنی کم نور و ضعیف شدن جان عاشق و تشبیه آن به شمع و چراغِ سَحَر را به مناسبت‌های مختلف به زبان‌های مختلف مطرح نموده است از جمله:

به دلارام بگو ای نفس باد سحر

کار ما همچو سحر با نفسی افتاده‌ست

 

شب غم‌های سعدی را مگر هنگام روز آمد
که تاریک و ضعیفش چون چراغ صبحدم کردی

سیامک نیک فام در ‫۱ سال و ۶ ماه قبل، جمعه ۱۷ فروردین ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۰۷ در پاسخ به Mojtaba Razaq zadeh دربارهٔ سعدی » گلستان » باب هفتم در تأثیر تربیت » حکایت شمارهٔ ۷:

اگر انسان به جای این که دایم به فکر رزق و روزی باشد به فکر روزی دهنده خود (خدا) باشد مقامی بالاتر از ملائکه خواهد داشت

۱
۵۷۹
۵۸۰
۵۸۱
۵۸۲
۵۸۳
۵۵۶۹