Khishtan Kh در ۱ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۲:۱۴ دربارهٔ فضولی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۳:
کنون که کرده پر سیماب،ره بشنود سُنبُل را
چه حاصل آید از ناله بکف بیچاره بلبل را
گهی زنبور کامجوید،گهی پروانه می بوید
مجال افتاده تا ناکس برد فیض تغافل را
سیده مهسا سیدعربی نژاد در ۱ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۲۱ در پاسخ به سید رسول حسینی دربارهٔ شهریار » گزیدهٔ غزلیات » غزل شمارهٔ ۹ - حالا چرا:
سلام، من مطلبی در سایت های خارجی مبنی بر این اتفاق پیدا نکردم منبعتون رو می فرمایید؟
کوروش در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۱۴ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۵ - رو نهادن آن بندهٔ عاشق سوی بخارا:
چون سواد آن بخارا را بدید
در سواد غم بیاضی شد پدید
سواد یعنی سیاه و بیاض یعنی سفید
الف رسته در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۰۰ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۶۲ - حکایت عیاضی رحمهالله کی هفتاد غزو کرده بود سینه برهنه بر امید شهید شدن چون از آن نومید شد از جهاد اصغر رو به جهاد اکبر آورد و خلوت گزید ناگهان طبل غازیان شنید نفس از اندرون زنجیر میدرانید سوی غزا و متهم داشتن او نفس خود را درین رغبت:
صوفیی آن، صوفیی این، اینت حیف
دو گونه صوفی را با هم سنجیده است، یکی آن صوفی که در بخش ۱۶۰ بود و دیگری این صوفی که در این بخش ۱۶۲ است
غلامرضا باقرزاده در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۵۷ دربارهٔ کلیم » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۰:
براستی اول و آخر این کهنه کتاب افتادست
کوروش در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۴۵ دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر پنجم » بخش ۱۶۲ - حکایت عیاضی رحمهالله کی هفتاد غزو کرده بود سینه برهنه بر امید شهید شدن چون از آن نومید شد از جهاد اصغر رو به جهاد اکبر آورد و خلوت گزید ناگهان طبل غازیان شنید نفس از اندرون زنجیر میدرانید سوی غزا و متهم داشتن او نفس خود را درین رغبت:
صوفیی آن صوفیی این اینت حیف
آن ز سوزن کشته این را طعمه سیف
مصرع اول چجوری خونده میشه و معناش چیه
جهن یزداد در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۲۸ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۹۶:
به سند انداخت گاهم گه به مغرب
چنین هرگز ندیدهستم فلاخن
تواند سنگ را هرگز بریدن
اگر از سنگ بیرون ناید آهن؟
به شهر و برزن خود در چه یابی
جز آن کان اندر آن شهر است و برزن؟
اگر مر روز رامیدید خواهی
سر از روزن برون بایدت کردن
چو جان درتن خرد دردل نهفته است
به آمختن ز دل برکن نهنبن
اگر خواهی که بوی خوش بیابی
به مشک سوده در باید دمیدن
دل از بیهوده بیخو کن خرد را
به دستهٔ سیر در خوش نیست سوسن
زخار و خس چو گلشن کرد خواهی
بباید رفت بام و بوم گلشن
اگر سوسن همی خواهی نشاندن
نخست از جای سوسن سیر برکن
نشاید بود گه ماهی و گه مار
گلیم خر به زر رشته میاژن
اگر گردن به دانش داد خواهی
نخست آزاد باید کرد گردن
خرد را بهر هر چیزی ترازوست
ز یک من تا هزاران بار صد من
اگر نادان خریدار دروغ است
تو با نادان مکن همواره هیجن
نشاید کرد مر هشیار دل را
به باد بیخرد بر باد خرمن
نه سور است ارچه همچون سور از دور
پر از بانگ است و انبوه است شیون
چه گوئی، چند پرسی چیست دانش؟
نه مشک است و نه کافور و نه چندن
در این پیدا نهانی را چو دیدی
برون رفت اشترت از چشم سوزن
چو گلشن را نمیبینی نیاری
همی بیرون شد از تاریک گلخن
از این دریای ناپیدا کرانه
ببایدت ای برادر میگذشتنز دانش خواه یاری تا برآئی
که ماندهستی به چاه اندر چو بیژن
از این تاریک چه بیرون شدن را
ز مردان مرد باید وز زنان زن
رضا از کرمان در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۲:
سلام
آیا در گذشته برای اعلام ماه مبارک رمضان از سوی حکام بیرق خاصی بر افراشته میشده که مولانا بدان اشاره کرده یامقصود چیز دیگری است . برام سوال شد .
ممنونم راهنمایی بفرمایید
فرهود در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۴۵ دربارهٔ سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۵۴ - در مدح جمال المعاشرین قوال:
حوادثطبع به نظر میرسد به معنی آدم ماجراجو باشد.
مولانا این بیت را در یک غزل استفاده کرده است.
فرهود در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۱:۰۱ دربارهٔ نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۶۷ - رفتن خسرو سوی قصر شیرین به بهانهٔ شکار:
قمار یا قماره، جایی است در جزیره جاوه که عود ( عود قماری ) منسوب بدان است ( دزی .ج ۲ص ۴٠۴ قماره ) . توضیح یاقوت در معجمالبلدان آنرا جایی در هند میداند و گوید عود بدان منسوب است عامه آنرا چنین تلفظ کنند و اهل معرفت [ قامرون ] گویند . مولف برهان آنرا نام شهری میداند در هند که عود قماری و عنبر اشهب و طاوس خوب از آن شهر آورند .
سیدمحمد جهانشاهی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۰:۰۰ دربارهٔ وفایی شوشتری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶:
با غزالان ، سپهِ شیر نگیری ، گیری،
رضا از کرمان در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۵۴ در پاسخ به نون الف دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۹۲:
سلام
خر حضرت عیسی در معانی مختلف در آثار شعرا بکار رفته است مثل آدم نادان وکودن وشعر معروف سعدی که ضرب المثل شده خر عیسی گرش به مکه برند // چون بیاید هنوز خر باشد
در جای دیگر صاحب هنر وحکمت
آن خر عیسی مزاج دل گرفت // در مقام عاقلان منزل گرفت
از خر عیسی دریغش نیست قند// لیک خر آمد به خلقت در پسند
خر عیسی است، که از هر هنری باخبر است// هر خری را نتوان گفت که صاحب هنر است
یا کنایه از تن یا نفس انسانی که حمال روح خدایی است که در اینجا کنایه از نفس است چنان که عطار در منطق الطیر میفرماید:
نفس را همچون خر عیسی بسوز // پس چو عیسی جان شو وجان برفروز
خر بسوز ومرغ جان را کار ساز //تا خوشت روح اله آید پیش باز
بقول سنایی عیسی اندر آسمان خر در زمین // من نه باعیسی نه با خر مانده ام
بدین تعبیر خر نماد نفس وتن ،وعیسی نماد جان انسانی است در جای دیگر از زبان مولانا
گفتا که من خربنده ام پس بایزیدش گفت رو// یا رب خرش را مرگ ده تا او شود بنده خدا
که متاسفانه اغلب مردمان فقط در فکر پرورش خر خود میباشند به عیسی وجودی خود بی توجه اند
ترک عیسی کرده خر پرورده ای// لاجرم چون خر برون پرده ای
طالع عیسیست علم ومعرفت // طالعت خر نیست ای تو خر صفت
ناله خر بشنوی رحم آیدت// پس ندای خر،خری فرمایدت
رحم بر عیسی کن وبر خر مکن // طبع را بر عقل خود سرور مکن
طبع را هل تا بگرید زار زار// تو از او بستان ووام جان گزار
سالها خر بنده بودی بس بود // زانکه خربنده زخر واپس بود
( ولیکن ناگفته نماند که اگر اشاره به اتفاقی واقعی در زمان حیات عیسی مسیح نموده بنده مطلع نیستم.)
شاد باشی عزیز
عباس اشتری در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۵۴ دربارهٔ خیام » ترانههای خیام به انتخاب و روایت صادق هدایت » دم را دریابیم [۱۴۳-۱۰۸] » رباعی ۱۴۲:
رود جیحون اثر کوچکی است از اشکهای ما ودوزخ با آن شرح و تفصیل در مقابل رنج بیهوده ما مانند جرقه ای است و بهشت نیز لحظه ای از زمان آرامش دنیوی ما محسوب میشود.
الف رسته در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۳۰ در پاسخ به کوروش دربارهٔ مولانا » مثنوی معنوی » دفتر سوم » بخش ۱۸۴ - لاابالی گفتن عاشق ناصح و عاذل را از سر عشق:
یت ۲۸
دید بردانش بود غالب فرا /// زان همی دنیا بچربد عامه را
زانکه دنیا را همیبینند عین /// وآن جهانی را همیدانند دین
واژههائی که نیاز به معنی دارند:
فرا در «بوَد غالب فرا» نقش پیشوند را دارد و یک فعل مرکب میسازد: « فرا غالب بودن»
عین: در عربی عَیْن تلفظ میشود ولی فارسی شدهٔ آن در فارسی امروزه عِین است
دین: این واژه در عربی دَیْن تلفظ میشود ولی فارسی شدهٔ آن امروزه دِین تلفظ میشود. به معنی وام و در اینجا به معنی وعده است.
دید بر دانش سخت چیره است /// به همین سبب است که تودهٔ مردم به دنیا گرایش دارند
چون تودهٔ مردم دنیا را به چشم خود میبینند /// ولی آن جهان را وعدهای میانگارند ( برای آینده).
حال برگردیم به بیتهای پیشین و دو گونه دید را بسنجیم. تودهٔ مردم دیدی دارند که دنیا را عینی میبینند ولی عارف دید دیگری دارد. او در تربیت دراز مدت و سخت و روشهای ویژه به دیدی دست یافته است که جمال دوست را میبیند و دیگر دنیا در نظرش دلگیر و ملال انگیز شده.
بیتهای ۲۵، ۲۶ و ۲۷ را مرور کنیم:
آن بخاری غصهٔ دانش نداشت /// چشم بر خورشید بینش میگماشت
هرکه درخلوت به بینش یافت راه /// او ز دانشها نجوید دستگاه
با جمال جان چو شد همکاسهای /// باشدش ز اخبار و دانش تاسهای
در اینجا حال و هوای عاشقان را نشان میدهد: هر کسی که در خلوت نشینی صوفیان، عارفان به دیدار دست یافت، در آنجا جمال دوست را دید، دیگر او از دانشها کمک نمیجوید بلکه او خورشید روی دوست را دیده است.
جا دارد که در اینجا یاد برزگمردی را بکنیم که در آخرین سخنرانی مشهور خود چهار بیت از مثنوی را خواند که دو بیت آن از همین بخش بود، بیتهای ۴ و ۸ را:
تو مکن تهدید از کشتن که من /// تشنهٔ زارم به خون خویشتن
گر بریزد خون من آن دوسترو /// پایکوبان جان برافشانم بر او
سیدمحمد جهانشاهی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۸ دربارهٔ حکیم سبزواری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۳:
موسیی نیست که دعویِّ انا الحق شنوَد،
سیدمحمد جهانشاهی در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۶ دربارهٔ سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲:
مست آن شد ، که لب از باده ی مستانه ببست،
جهن یزداد در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۷:۱۲ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۰۳:
هشیار باش و راست رو و هر سوی متاز
در جوی و جر جهل چو این ماهیان هیون
ناصرخسرو بسیار خوب واژگان پارسی را میدانسته از این سروده نیز پیداست معنی واژه هیون را میدانسته - ما میدانیم که به چه چیزی هیون میگویند معنی ان نمیدانیم
دنی داریس در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۲۷ دربارهٔ حافظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۷۶:
تا تو باشی با من ای دوست هم نظر
با تو هستم تا ابد ای عزیزم هم سفر
جهن یزداد در ۱ سال و ۲ ماه قبل، دوشنبه ۲۴ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۴:۰۰ دربارهٔ ناصرخسرو » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸۷:
روز رخشان سپس تیره شبان آید
آفرین است روان بر سپس نفرین
خاک را شوی همین دوست که میزاید
شور و تلخ و خوش و زشت و ترش و شیرین
نه چو کافور شود کوه به بهمن ماه
نه شود دشت چو زنگار به فروردین
ای پسر، جان و تنت هر دو زناشویاند
شوی جان است و زنش تنت و خرد کابین
زین زن و شوی بدین کابین، فرزندی
چه همی باید، دانی، که بزاید؟ دین
جانت خاک است و خرد تخم گل و لاله
خاک را تخم گل و لاله کند رنگین
ali barani در ۱ سال و ۲ ماه قبل، سهشنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۰۸ در پاسخ به sina دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی یزدگرد » بخش ۱۷: