گنجور

حاشیه‌ها

الف رسته در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۵۸ در پاسخ به اسماعیل کرمی دربارهٔ اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰:

مزن بر آتش ما آب امشب ای گریه

اسماعیل کرمی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۶ دربارهٔ اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵۰:

سلام بیت آخر چطوری باید خونده بشه؟

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۱:۰۰ دربارهٔ میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴:

وقت سحر آمد ، هله ترتیبِ سحر کن،

یونس در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۰:۲۱ در پاسخ به فاضل دربارهٔ شیخ بهایی » شیر و شکر » بخش ۵ - فی العلم النافع فی العماد:

سلام

 

بیت بیستم درست است « مس کن زر خویش تو اگر مردی» هست

 

در این بیت خطاب به افرادی که با علوم غریبه و کیمیا میخواستند طلا ایجاد کنند و مس رو طلا کنند می‌فرماید که اینکار ها ارزشی ندارد و حتی دانستن این علوم غریبه و کیمیا هم افتخار ندارد و علم حقیقی نیست و بجای این جنگولک بازی ها باید به دنبال علم راستین بروند. تعریف علم حقیقی رو «میزان درک شخص از عالَم ورای این جهان» میداند و با اسم (علم عشق و عاشقی) معرفی میکند و می‌فرماید تنها علم با ارزش، این علم عشق است که در هیچ کتابی هم نیست؛ سایر علوم سر به سر قیل و قال هستند.

 

البته اهمیت دانش افروزی رو نفی نمیکند ولی بی‌شک اصالت را با علم حقیقی و راستین یا همان علم عشق میداند. 

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۸:۴۳ دربارهٔ بلند اقبال » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۸:

نصیحت بر او ، با قضا و قدر کن

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۵۵ دربارهٔ میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴:

هر هفته کُن از عشوه و آراسته تر کن

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۵۳ دربارهٔ میرزا حبیب خراسانی » دیوان اشعار » بخش دو » غزلیات » شمارهٔ ۲۹۴:

تو دوش سمَر گفتی و یاران همه خفتند،

ruhollah rahimi در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۷:۳۰ در پاسخ به مهدی دربارهٔ سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۱۷:

مصرع دوم به این معنا نیست "اگر مرا به روی آتش بنشانی، به آتش آسیب میرسد"
معنایی که این مصرع میرساند این است " تعجب نکن اگر همچون آتش شوم، وقتی مرا به آتش کشیدی" (وقتی اینقدر مرا رنجاندی، طبعا سخنم سوزناک میشه و از زبانم کلمات همچون آتش جاری میشه)

منیب در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۵:۳۹ دربارهٔ ایرج میرزا » قصیده‌ها » شمارهٔ ۱ - در ستایش نظام‌السلطنهٔ مافی و اسب خواستن از وی:

تازنده صفت فاعلی از تاختن و تاز به معنی دونده 

در بیت ۸ پار مخفف پارسال است.

بیت ۱۳ سوران یکی از روستاهای شاندیز مشهده

عبدالرضا فارسی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۴:۵۴ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی گشتاسپ صد و بیست سال بود » بخش ۲۸:

ز آخر چمان باره‌ای برنشست به ...

ز آخور چمان باره ای برنشست 

فرهود در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۳:۱۲ دربارهٔ سعدی » بوستان » باب هفتم در عالم تربیت » بخش ۲۱ - گفتار اندر پرورش زنان و ذکر صلاح و فساد ایشان:

اگر تصور می‌کنید که زنان در زمان سعدی و یا گذشته‌ها در جامعه نبوده‌اند و ... (به مانند محتوای بعضی از نظرات که در بالا نوشته شده است)؛ تصور شما درست نیست.

در زیر دو مثال می‌آورم از سفرنامه ناصر خسرو؛ از دو نقطه جغرافیایی متفاوت یکی در بصره بوده و دیگری در مصر.

« .... یکی مرا حکایت کرد که زنی است که پنج هزار از آن سبو دارد که به مزد می‌دهد هر سبوی ماهی به یک درم و چون بازسپارند باید سبو درست باز سپارند ...»

«... زنی از مالداران بصره فرمود تا چهارصد کشتی بساختند و همه پر استخوان خرما کردند و سر کشتی‌ها محکم کردند و بدان جایگه غرق کردند تا آن چنان شد که کشتی‌ها می‌گذرند ...»

 

امیرعلی داودپور در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۱۲:۲۴ دربارهٔ عنصری » ابیات پراکندهٔ مثنویها » بحر خفیف » شمارهٔ ۹:

زان مثل حال من بگشت و بتافت

که کسی شال جست و دیبا یافت

 

بدان معنا که : حال من مثال کسی دگرگون شد که شال میجست و دیبا پیدا کرد ، یعنی مثلا به جای شال (پوشش ساده) یک لباس فاخر یافت، همچنین میتوان به اینگونه اشاره کرد که کسی لباس میجست ولی به ذات یعنی اصل و روان رسید. این بیت نشان از تحولی عظیم در حال گوینده (حکیم عنصری) میدهد که احتمالا باید در سیر و سلوک و سرگذشت ایشان نیز آمده باشد.

پارسی سرایان کهن به مثابه حکیم:

شایسته است لفظ حکیم برای غالب پارسی سرایان کهن از جمله حکیم عنصری (عناصر اربعه آب ، باد و خاک و آتش) به کار گرفته شود زیرا در کلام ایشان، از جمله در شعور و شعر ایشان، مثلها و صنایع فلسفی مستتر و قابل استنتاج است، برخی از ایشان مانند مسعود سعد سلمان با وجود سخنوری از گوهر خویش که تجلی حکمت مستتر در پارسی "پارسایی" و گفتار نیک است آگاهی یافته ولی از کمبود ثروت و فقر نالیده اند. که البته در امر وابستگی حکما به سلاطین و ثروتمندان باید سلوک و تحقیق کرد که چرا صاحب گوهر چنان گرانبهای فلسفی باید وابسته به غیر باشد. 

 

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۵ دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۱:

در زبان پهلوی روم را  هروم میگفتند و مینوشتند

جهن یزداد در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۹:۲۴ در پاسخ به دکتر امین لو دربارهٔ فردوسی » شاهنامه » پادشاهی اسکندر » بخش ۳۱:

 ز کار زهشتان بپرسم

زهش به چم زایش است

Amin Zohani در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۶:۰۹ دربارهٔ فردوسی » هجونامه (منتسب):

با عرض درود شعر وصف پیامبر هم به دلایل و ایرادات قافیه انهم جزو اشعار فردوسی نمیباشد

همایون در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۱:۳۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۷:

یار آمد به صلح ای اصحاب

بر شبستان برآمد آن مهتاب 

نوبت هجر و انتظار گذشت

پس از این کاه ما و آن خیزاب

آفتاب جمال سینه گشاد

سایبان ها کنیم جمله خراب

ادب عشق جمله بی‌ادبیست

رخش و میدان و پهلوان و شتاب

بادهٔ عشق ننگ و نام شکست

یافت ره سوار چو دید سراب

لذت عشق با دماغ آمیخت

لذت از فهم کم جو ای بی تاب

دختران ضمیر سرمستند

می وزد باد خرم و شاداب

گر شما محرم ضمیر نه‌اید

می نجویید گوهر نایاب

شمس تبریز جام عشق از تو

ما و نغمه چنگ و تار و رباب

احمد خرم‌آبادی‌زاد در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، چهارشنبه ۲۶ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۰۰:۰۵ دربارهٔ سلمان ساوجی » جمشید و خورشید » بخش ۴۶ - طلب کردن خورشید جمشید را:

در دو نسخه خطی مجلس (به شماره‌های بازیابی 13924 و 36765) در مصرع نخست بیت 40، به جای «چه» واژه «چو» ثبت شده است که به نظر سازگارتر می‌باشد.

همایون در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۵۹ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹۷۵:

راه عرفان ایرانی راه پهلوانی و شاهی است راه سپیدی و سرخی است راه آمیزش این دو است 

عشق را رو سرخ است و شرمگین اگر ببیند سپیدی دل با سرخی عشق آمیخته نیست 

جمشید برترین پادشاه است که خورشید میشود و به آسمان می‌رود و نوروز میشود و خدای زمینی را تا کنار خدای آسمانی موبد ساخته میبرد 

مردم به بزرگی جمشید پی نمی برند ‌شایستگی خود را در اندازه ضحاک می بینند و این راهی دراز در پیش دارد تا پهلوان بیاید و مردم در سختی غوطه ور شوند و تا رخش‌رستم را به پهلوان خود برسانند عشق همیشه از بی مهری ها شرمگین و سرخ رو است

همایون در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۴۵ دربارهٔ مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۷۸۳:

غزل بسیار زیبا که میتوان آنرا یک شعر ناب بحساب آورد واژه دختران را به زیبایی بکار برده است برای عشق درونی عشقی که هم تراز بیرونی ندارد مگر دوست شایسته ای چون شمس 

میتوان آنرا از تبار زیبایی پهلوانی داستان دختران جمشید در شاهنامه دید که چشم براه فریدون اند و او را در کاخ ضحاک می یابند 

سیدمحمد جهانشاهی در ‫۱ سال و ۲ ماه قبل، سه‌شنبه ۲۵ اردیبهشت ۱۴۰۳، ساعت ۲۳:۳۵ دربارهٔ فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۶۹:

ببند دستِ فلَک را ، بِریز خونِ ملَک را،

۱
۴۶۸
۴۶۹
۴۷۰
۴۷۱
۴۷۲
۵۵۰۲